جدول جو
جدول جو

معنی متحامل - جستجوی لغت در جدول جو

متحامل
زیر بار رونده
تصویری از متحامل
تصویر متحامل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متکامل
تصویر متکامل
به کمال رسیده، کامل و تمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعامل
تصویر متعامل
کسی که با دیگری خرید و فروش و معامله می کند، یک طرف معامله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحامی
تصویر متحامی
خویشتندار، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
رسا آنکه خود را بتدریج کامل سازد بکمال رسنده، کامل شده. بکمال رسیده: و حمدالله تعالی ترا اسباب این سعادت جمله متکامل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعامل
تصویر متعامل
سوداگر داد و ستد کننده معامله کننده داد و ستد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعامل
تصویر متعامل
((مُ تَ مِ))
معامله کننده، داد و ستد کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متکامل
تصویر متکامل
((مُ تَ مِ))
کامل شده، به کمال رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
کینه در دل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحمل
تصویر متحمل
مجبور به تحمل رنج و سختی، بردبار، آنکه رنج و سختی را تحمل می کند، بار بردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متامل
تصویر متامل
کسی که در امری فکر و اندیشه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
با مشقت و سختی امری را بر عهده گرفتن، کینه در دل گرفتن، بیش از طاقت کسی کاری بر او تحمیل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محامل
تصویر محامل
محمل ها، چیزهایی که در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج ها، پالکی ها، کجاوه ها، چیزهایی که محل های اعتماد واقع شود، محل های اعتماد، علت ها، سبب ها، انگیزه ها، جمع واژۀ محمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحمل
تصویر متحمل
باربر دارنده و باربردار
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده، فرجامنگر فرجام اندیش آنکه در امری تامل کند کسی که در کاری اندیشه کند جمع متاملین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامل
تصویر محامل
جمع محمل، کجاوه ها زنبیل ها پایسخن ها جمع محمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحامل
تصویر تحامل
((تَ مُ))
رنج کار سختی را پذیرفتن، بیش از توان کسی از او کار کشیدن، مشقت، رنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محامل
تصویر محامل
((مَ مِ))
جمع محمل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحمل
تصویر متحمل
((مُ تَ حَ مِّ))
بردبار، شکیبا، بردارنده بار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعادل
تصویر متعادل
ترازمند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متداول
تصویر متداول
فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
طرف مقابل در جنگ، دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواصل
تصویر متواصل
به هم رسنده، به یکدیگرپیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متغافل
تصویر متغافل
کسی که خود را غافل وانمود سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاغل
تصویر متشاغل
آنکه خود را به کاری مشغول سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده در یکدیگر، داخل شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشاکل
تصویر متشاکل
همانند، مانند هم، مثل یکدیگر، شبیه، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متماثل
تصویر متماثل
چیزی که مانند چیز دیگر باشد مانند هم، همانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمایل
تصویر متمایل
کسی که به چیزی مایل است، کج شونده، خمیده، مایل گشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقابل
تصویر متقابل
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعادل
تصویر متعادل
برابر، ترازمند، ویژگی کسی یا چیزی که حالت طبیعی دارد، بدون افراط وتفریط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداخل
تصویر متداخل
داخل شده درهم و درج شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحمله
تصویر متحمله
مونث متحمل جمع متحملات
فرهنگ لغت هوشیار