جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متامل

متامل

متامل
درنگ کننده، فرجامنگر فرجام اندیش آنکه در امری تامل کند کسی که در کاری اندیشه کند جمع متاملین
فرهنگ لغت هوشیار

متحمل

متحمل
مجبور به تحمل رنج و سختی، بردبار، آنکه رنج و سختی را تحمل می کند، بار بردار
متحمل
فرهنگ فارسی عمید

محامل

محامل
محمل ها، چیزهایی که در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج ها، پالکی ها، کجاوه ها، چیزهایی که محل های اعتماد واقع شود، محل های اعتماد، علت ها، سبب ها، انگیزه ها، جمعِ واژۀ محمل
محامل
فرهنگ فارسی عمید

متعامل

متعامل
کسی که با دیگری خرید و فروش و معامله می کند، یک طرف معامله
متعامل
فرهنگ فارسی عمید

متالم

متالم
ویژگی کسی که از حادثه و پیشامدی افسرده و دردمند باشد، دردمند، دردناک
متالم
فرهنگ فارسی عمید