از ’ت ج ر’، سوداجای، یقال ارض متجره. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغه). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی. محل تجارت. تجارتخانه. ج، متاجر
از ’ت ج ر’، سوداجای، یقال ارض متجره. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغه). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی. محل تجارت. تجارتخانه. ج، متاجر
اصلش متهرا. نام شهری معروف، معبد اهل هند. (آنندراج) (بهار عجم) : چون زند سبز متوره، حرف از پازند حسن بهر زیب نطق مصحف خوان گل از بر کند. ملاطغرا (از بهار عجم وآنندراج)
اصلش مَتُهرا. نام شهری معروف، معبد اهل هند. (آنندراج) (بهار عجم) : چون زند سبز متوره، حرف از پازند حسن بهر زیب نطق مصحف خوان گل از بر کند. ملاطغرا (از بهار عجم وآنندراج)
ناپسند و ناخوش دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناخوش دارنده و متنفر و با کراهت. (ناظم الاطباء) ، ترش روی و زشت روی و اندوهگین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکره شود
ناپسند و ناخوش دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناخوش دارنده و متنفر و با کراهت. (ناظم الاطباء) ، ترش روی و زشت روی و اندوهگین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکره شود
زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از منتهی الارب) (از محیطالمحیط). در اللسان زمینی که گیاه آن نابالیده بود و چریدن را ممکن نباشد. و در قاموس زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از ذیل اقرب الموارد). مؤنث متفر. یقال: ارض متفره، زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء)
زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از منتهی الارب) (از محیطالمحیط). در اللسان زمینی که گیاه آن نابالیده بود و چریدن را ممکن نباشد. و در قاموس زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از ذیل اقرب الموارد). مؤنث مُتفَر. یقال: ارض متفره، زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء)
به معنی آفتابه است. (برهان) (از ناظم الاطباء). آفتابه بود. (از فرهنگ جهانگیری). مطهره. (زمخشری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) ، انا و ظرفی را نیز گویند که از چرم دوزند وبه عربی مطهره خوانند. (برهان). ظرفی که بدان وضو کنند که از چرم دوزند و در اسفار بهمراه خود برند. رشیدی گفته ظاهراً در اصل مطهره است و عربی است. (از انجمن آرا) (آنندراج). آوندی چرمین که در آن آب ریزند و مسافران با خود بردارند. (ناظم الاطباء) : پس او را و جامۀ شتر او را بجستند چیزی نیافتند متاره ای دیدند که سرشار از آب، از شتر آویخته آب متاره بریختند و جنبشی دادند. (ترجمه اعثم کوفی ص 151)
به معنی آفتابه است. (برهان) (از ناظم الاطباء). آفتابه بود. (از فرهنگ جهانگیری). مطهره. (زمخشری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) ، انا و ظرفی را نیز گویند که از چرم دوزند وبه عربی مطهره خوانند. (برهان). ظرفی که بدان وضو کنند که از چرم دوزند و در اسفار بهمراه خود برند. رشیدی گفته ظاهراً در اصل مطهره است و عربی است. (از انجمن آرا) (آنندراج). آوندی چرمین که در آن آب ریزند و مسافران با خود بردارند. (ناظم الاطباء) : پس او را و جامۀ شتر او را بجستند چیزی نیافتند متاره ای دیدند که سرشار از آب، از شتر آویخته آب متاره بریختند و جنبشی دادند. (ترجمه اعثم کوفی ص 151)
شب گذشته و تمام گردیده. (آنندراج). سال تمام و شب درگذشته و روز در گذشته. (ناظم الاطباء) ، دعوی گناه کننده بر کسی که نکرده است آن را. (آنندراج). اسناد گناه دهنده و تهمت زننده، فاسق و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجرم شود
شب گذشته و تمام گردیده. (آنندراج). سال تمام و شب درگذشته و روز در گذشته. (ناظم الاطباء) ، دعوی گناه کننده بر کسی که نکرده است آن را. (آنندراج). اسناد گناه دهنده و تهمت زننده، فاسق و گناهکار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجرم شود
کبش متجرف، قچقار لاغر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قچقار لاغر که چربی نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، جاء متجرفاً، یعنی آمدلاغر جنبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمد درحالی که لاغر و مضطرب و جنبان بود. (ناظم الاطباء)
کبش متجرف، قچقار لاغر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قچقار لاغر که چربی نداشته باشد. (ناظم الاطباء) ، جاء متجرفاً، یعنی آمدلاغر جنبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمد درحالی که لاغر و مضطرب و جنبان بود. (ناظم الاطباء)