جدول جو
جدول جو

معنی متجره

متجره((مُ تَ جَ رُِ))
برهنه گردنده، مجرد شونده
تصویری از متجره
تصویر متجره
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متجره

متجره

متجره
متجره در فارسی سودا جای جای بازرگانی محل تجارت تجارتخانه جمع متاجر
فرهنگ لغت هوشیار

متجره

متجره
از ’ت ج ر’، سوداجای، یقال ارض متجره. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغه). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی. محل تجارت. تجارتخانه. ج، متاجر
لغت نامه دهخدا

متجرع

متجرع
خشم فرو خورنده، هفت نوش جرعه جرعه خورنده آب و مانند آن، فرو خورنده خشم جمع متجرعین
فرهنگ لغت هوشیار