جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متجبره

متجبره

متجبره
متجبره در فارسی ساستاران فرقه ظالمان گروه ستمکاران
متجبره
فرهنگ لغت هوشیار

متجبره

متجبره
فرقۀ ظالمان و جماعت ظلم کننده. (آنندراج) (از غیاث). و رجوع به متجبر و تجبر شود
لغت نامه دهخدا

متدبره

متدبره
متدبره در فارسی مونث متدبر: اندیشنده، ژرفکاو مونث متدبر جمع متدبرات
فرهنگ لغت هوشیار

متجحره

متجحره
عین متجحره، چشم در چشم خانه فرورفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تجحر شود
لغت نامه دهخدا

متجره

متجره
متجره در فارسی سودا جای جای بازرگانی محل تجارت تجارتخانه جمع متاجر
فرهنگ لغت هوشیار

مجبره

مجبره
جبریه، فرقه ای اسلامی که قائل به جبر می باشد و بنده را فاعل مختار نمی داند و معتقدند تمام اعمال آدمی به ارادۀ خداوند است و بنده اختیاری از خود ندارد، مجبره، (صفت نسبی، منسوب به جبر) همراه با اجبار
مجبره
فرهنگ فارسی عمید

متجره

متجره
از ’ت ج ر’، سوداجای، یقال ارض متجره. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (از معجم متن اللغه). جائی که در آن سوداگری می کنند و از آن مال التجاره بیرون می برند. (ناظم الاطباء). جای بازرگانی. محل تجارت. تجارتخانه. ج، متاجر
لغت نامه دهخدا