جدول جو
جدول جو

معنی مارشکی - جستجوی لغت در جدول جو

مارشکی
(رِ)
محمد بن فضل بن علی مارشکی طوسی مکنی به ابوالفتح از مردم طابران. امامی فاضل و بسیار عبادت بود. از ابوحامد غزالی فقه آموخت و از گزیده ترین شاگردان طوسی بشمار می آمد. او به سال 549 هجری قمری درگذشت. (از معجم البلدان چ اسدی ج 4 ص 391)
لغت نامه دهخدا
مارشکی
(رِ)
منسوب است به قریۀ مارشک. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مارتیک
تصویر مارتیک
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باریکی
تصویر باریکی
باریک بودن، کنایه از نازکی و لطافت، کنایه از لاغری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ایجاد مانع در پیشرفت کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان اشرافی مردانه در بعضی کشورهای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
تیرگی، سیاهی، ظلمت، جای تاریک، کنایه از پیچیدگی، کنایه از گمراهی، کنایه از ناراحتی، افسردگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارکیز
تصویر مارکیز
عنوان اشرافی زنانه در بعضی از کشورهای اروپا، همسر مارکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خارشکر
تصویر خارشکر
شکرتیغال، ماده ای سفید و شیرین که توسط حشره ای بر روی شاخ و برگ گیاهی خاردار با گل های آبی رنگ به همین نام تولید می شود و مصرف دارویی دارد، تیغال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارشال
تصویر مارشال
بالاترین مقام نظامی در ارتش بعضی از کشورها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
رشکین، دارای رشک وحسد، حسود، باغیرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکشی
تصویر بارکشی
عمل بار کشیدن، بار بردن
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
قریه ای است از قرای طوس و محمد بن فضل بن علی مارشکی مکنی به ابوالفتح از آن قریه است. (از معجم البلدان). دهی است از دهستان چولائی خانه در بخش حومه وارداک شهرستان مشهد، کوهستانی و سردسیر است و 3623 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تیرگی سیاهی ظلمت، گرفتگی در هم فرو رفتن خطوط چهره بر اثر خشم و غم خشمگین شدن، جهل نادانی بی خبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مار شکلی
تصویر مار شکلی
مار کرپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا بین دوک و کنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراکشی
تصویر مراکشی
منسوب به مراکش: از مردم مراکش اهل مراکش، ساخته و پرداخته مراکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باریکی
تصویر باریکی
نازکی و لطافت و دقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادرکشی
تصویر مادرکشی
عمل مادر کش قتل مادر
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فرخندگی همایونی مبارک بودن خجستگی از حیث میمنت: سر خدمت تو دارم بخرم بلطف و مفروش که چو بنده کمتر افتد بمبارکی غلامی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارشال
تصویر مارشال
سپهبد، سردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکیز
تصویر مارکیز
زن مارکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
شخص کار شکننده را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
حسود، با غیرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارکی
تصویر مارکی
عنوان نجبای اروپا، بین دوک و کنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باریکی
تصویر باریکی
دقت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
تیرگی، سیاهی، گرفتگی چهره در اثر خشم یا اندوه، جهل، نادانی، بی خبری، آشفتگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکنی
تصویر کارشکنی
ممانعت از پیشرفت کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارشکن
تصویر کارشکن
((شِ کَ))
کسی که مانع پیشرفت کار باشد، سخن چین، نمام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مارکیز
تصویر مارکیز
زن مارکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مارشال
تصویر مارشال
سردار، سپهبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
ظلمات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
Bleakness, Darkness, Gloominess, Murkiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریکی
تصویر تاریکی
уныние , тьма , мрак
دیکشنری فارسی به روسی