جدول جو
جدول جو

معنی ارشکین

ارشکین
رشکین، دارای رشک وحسد، حسود، باغیرت
تصویری از ارشکین
تصویر ارشکین
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ارشکین

اراکین

اراکین
جمع رکن، استون ها، دیوانیان دیوانمردان، جمع ارکان، جمع رکن ستونها. یا اراکین دولت. سران دولت
فرهنگ لغت هوشیار

ورشکین

ورشکین
شکستگی استخوان (یا استخوانهای) سینه، عوارض و دردهای قفسه صدری
ورشکین
فرهنگ لغت هوشیار

اراکین

اراکین
جَمعِ واژۀ رُکن. ستونها، مستمندان. فقیران.مساکین. درویشان. مردان و زنانی که قدرت بهیچ چیز نداشته باشند. (غیاث) : فضلۀ مکارم ایشان (توانگران) به اَرامِل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان)، جَمعِ واژۀ اُرموله. رجوع به ارموله شود
لغت نامه دهخدا

ارتکین

ارتکین
از امرای مسعود غزنوی. رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 572 و 573 شود، دل تافته و بی قرار گردیدن، اندوهگین گردیدن برای کسی یا چیزی، تباه شدن جگر و سوخته و اندوهگین شدن از درد. (منتهی الارب). سوخته شدن از درد و اندوه. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، درجستن اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ارسکین

ارسکین
تماس لرد. سیاستمدار انگلیسی، متولد در ادمبورگ. وی یکی از خطبای بزرگ عصر خویش بود. (1750-1823م.)
ابنزر. حکیم الهی از مردم اِکُس ّ و یکی از مؤسسین کنیسۀ مخالف عقاید رسمی اکس. (1680-1754م.)
ویلیام. او راست: تاریخ هندوستان در عصربابر و همایون که در سال 1854 میلادی تألیف شده است
لغت نامه دهخدا

ارشکیه

ارشکیه
نام شهر ری در قدیم و آن اقامتگاه شاهان اشکانی در فصل بهار بود. (ایران باستان ص 2645)
لغت نامه دهخدا

ارشکان

ارشکان
ارشگان بقول موسی خورنی مورخ ارمنی و سبه اوس. چهارمین پادشاه اشکانی، و منطبق است با فرهاددوم و اردوان دوم. (ایران باستان ص 2585 و 2612)
لغت نامه دهخدا