معنی کارشکنی - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با کارشکنی
کارشکنی
- کارشکنی
- ممانعت از پیشرفت کار، بهتان و افتراء. (ناظم الاطباء). سعایت. اخلال در امر. موانع برای پیشرفت کاری ایجاد کردن و با کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا
کار شکنی
- کار شکنی
- ممانعت از پیشرفت کار، سخن چینی سیاست نمامی، بهتان افترا
فرهنگ لغت هوشیار
بارشکنی
- بارشکنی
- خواربار یعنی خوراک اندک که قوت لایموت باشد. (آنندراج). آذوقه ای که مخصوصاً از خارج وارد میشود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پارشکنی
- پارشکنی
- خواربار. خوراک اندک. قوت لایموت. (تتمۀ ملحقات برهان)
لغت نامه دهخدا
کایشکنی
- کایشکنی
- منسوب به کایشکن که از قرای بخارا است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا