جدول جو
جدول جو

معنی لیچ - جستجوی لغت در جدول جو

لیچ
آب کشیده، آب افتاده، خیس
لیچ شدن: خیس شدن
تصویری از لیچ
تصویر لیچ
فرهنگ فارسی عمید
لیچ
آب افتاده
تصویری از لیچ
تصویر لیچ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لیچک
تصویر لیچک
عشقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیچ
تصویر غلیچ
بیلی که با آن زمین راهموار کنند، بتی که تراشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
شمشیر. ترکی شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیچ
تصویر قلیچ
((ق))
قیلیچ، شمشیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
مزخرف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لیچ شدن
تصویر لیچ شدن
خیسیدن، خیس شدن، تر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده، درهم و نامربوط، مربا
فرهنگ فارسی عمید
مربا (عموما)، مربایی که از دوشاب سازند (خصوصا)، آنچه که از شیر ودوغ و ماست پزند: یکی غرم بریان و نان از برش نمکدان لیچار گرد اندرش. (شا. لغ)، سخن ناروا و ناپسند که باشخاص گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچارگو
تصویر لیچارگو
گوینده سخنان بیهوده مهمل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار گویی
تصویر لیچار گویی
سخنان ناروا و ناپسند باشخاص گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار گفتن
تصویر لیچار گفتن
سخن ناروا و ناپسند باشخاص گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
گفتار بیهوده و گاهی مضحک و گاهی هرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچ افتادن
تصویر لیچ افتادن
لچ افتادن گندیدن پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیچار بار کردن
تصویر لیچار بار کردن
کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیچار
تصویر لیچار
سخنان بیهوده وبی معنی، مربا. ریچار، ریچال، لیچال نیز گفته می شود
لیچار بار کسی کردن: کنایه از سخن درشت یا متلک نیش دار به کسی گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیچ افتادن
تصویر لیچ افتادن
((اُ دَ))
فاسد شدن، گندیدن، آب آوردن و چرکین شدن زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیث
تصویر لیث
(پسرانه)
شیر درنده، نام پدر یعقوب پادشاه صفاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیا
تصویر لیا
(دخترانه)
خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیچ
تصویر زیچ
بیرون کشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایچ
تصویر ایچ
هیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچ
تصویر پیچ
خمیدگی، کجی، عطف، گردش، تاب، شکن، تای
فرهنگ لغت هوشیار
ساز و سامان نظم و ترتیب: میداد چو نظم نامه را سیچ باقی نگذاشت به هر ما هیچ. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیث
تصویر لیث
شیر نر، نوعی عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوچ
تصویر لوچ
کسی که چشمش پیچیده باشد، کژبین، دوبین، چپ چشم، چشم گشته، کج چشم، کج بین، گاج، گاژ، کاج، کاچ، کوچ، کلیک، کلاژ، کلاژه، کلاج، احول، برای مثال خویشتن را بزرگ پنداری / راست گفتند یک دو بیند لوچ (سعدی - ۱۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیچ
تصویر هیچ
ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایچ
تصویر ایچ
هیچ، ناچیز، اندک، بیهوده، معدوم، هر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیچ
تصویر کیچ
پراکنده، پریشان، کم، اندک، خرد، آهسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیک
تصویر لیک
مخفّف واژۀ لیکن، لکن برای مثال نمی کنم گله ای لیک ابر رحمت دوست / به کشتزار جگر تشنگان نداد نمی (حافظ - ۹۴۰ حاشیه)
پیمانه، خرچال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیل
تصویر لیل
شب، نود و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۲۱ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیق
تصویر لیق
لیقه ها، ماده ای سیاه در ترکیب سرمه، جمع واژۀ لیقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لین
تصویر لین
نرم، دارای حالت کوبیده، بیخته و آردمانند، مقابل سفت و سخت، ملایم، صاف، هموار، لطیف، آهسته و آرام، آسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیس
تصویر لیس
لیسیدن، پسوند متصل به واژه به معنای لیسنده مثلاً کاسه لیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیت
تصویر لیت
کلمه ای که در مقام تمنا و آرزوی چیزی می گویند، کاش، کاشکی
لیت و لعّل: کاشکی و شاید، بوک و مگر
فرهنگ فارسی عمید