ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بد بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷)، مادر بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
ویران، خراب، پریشان، ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد، برای مِثال وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بدِ بدپسند (فردوسی - ۵/۳۹۷)، مادرِ بسیار فرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو - ۴۳۴)
با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقات تلخی، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غر و لند کردن، ژکیدن، رکیدن، زکیدن، لند لند کردن، غر غر کردن، دندیدن، دندش، برای مثال بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی - ۱۶۸)
با خود سخن گفتن از روی خشم و اوقات تلخی، سخن گفتن زیر لب از روی خشم و دلتنگی، با خود حرف زدن از سر قهر و غضب، غُر و لُند کردن، ژَکیدن، رَکیدن، زَکیدن، لُند لُند کردن، غُر غُر کردن، دَندیدن، دَندِش، برای مِثال بر ضعیفی گیاه آن باد تند / رحم کرد ای دل تو از قوت ملند (مولوی - ۱۶۸)
دهرالدهر. یکی از مذاهب علمی فلکی علمای هند. (یادداشت مؤلف). مذهبی از علم نجوم هندیان مقابل ازجبهرو ارکند. قاضی صاعد اندلسی گوید: در علم نجوم هندیان را سه مذهب است: یکی سند هند، دومی ارجیهر و سومی ارکند و ما فقط اطلاع محدودی از مذهب سند هند داریم چه جماعتی از علمای مسلمین بر آن طریقه زیج کرده اند، از جمله محمد بن ابراهیم فزاری و حبش بن عبدالله بغدادی و محمد بن موسی خوارزمی و حسین بن محمد معروف به ابن آدمی و غیره و معنی سند هند بطوری که حسین بن آدمی در زیج خود آورده دهرالدهر است. (یادداشت مؤلف). رجوع به تاریخ علوم عقلی نوشتۀ صفا ص 28، 40، 63، 112، التفیهم و ماللهند بیرونی ص 169، 185، 246 و 393 شود
دهرالدهر. یکی از مذاهب علمی فلکی علمای هند. (یادداشت مؤلف). مذهبی از علم نجوم هندیان مقابل ازجبهرو ارکند. قاضی صاعد اندلسی گوید: در علم نجوم هندیان را سه مذهب است: یکی سند هند، دومی ارجیهر و سومی ارکند و ما فقط اطلاع محدودی از مذهب سند هند داریم چه جماعتی از علمای مسلمین بر آن طریقه زیج کرده اند، از جمله محمد بن ابراهیم فزاری و حبش بن عبدالله بغدادی و محمد بن موسی خوارزمی و حسین بن محمد معروف به ابن آدمی و غیره و معنی سند هند بطوری که حسین بن آدمی در زیج خود آورده دهرالدهر است. (یادداشت مؤلف). رجوع به تاریخ علوم عقلی نوشتۀ صفا ص 28، 40، 63، 112، التفیهم و ماللهند بیرونی ص 169، 185، 246 و 393 شود
عمارتی را گویند که خراب شده و از هم ریخته باشد. (برهان). از توابعند یعنی کنده شده و خراب گشته. (انجمن آرا) (آنندراج). بنای خراب شدۀ ازهم ریخته. (ناظم الاطباء). خرابه و ویران. (از فهرست ولف). خراب شده و فروریخته. (فرهنگ فارسی معین) : سمرقند کندمند بذینت کی افکند از چاچ ته بهی همیشه ته خهی. ابوالینبغی (از مسالک الممالک ابن خردادبه از فرهنگ فارسی معین). وگرنه شود بوم ما کندمند ز اسفندیار آن بد بدپسند. فردوسی. دگر دید شهری همه کندمند در آن شهر سهمین درختی بلند. اسدی. رجوع به کند و مند شود، پریشان و خراب. (فرهنگ فارسی معین) : مادر بسیار فرزندی ولیک خوار داریشان همیشه کندمند. ناصرخسرو (از فرهنگ فارسی معین)
عمارتی را گویند که خراب شده و از هم ریخته باشد. (برهان). از توابعند یعنی کنده شده و خراب گشته. (انجمن آرا) (آنندراج). بنای خراب شدۀ ازهم ریخته. (ناظم الاطباء). خرابه و ویران. (از فهرست ولف). خراب شده و فروریخته. (فرهنگ فارسی معین) : سمرقند کندمند بذینت کی افکند از چاچ ته بهی همیشه ته خهی. ابوالینبغی (از مسالک الممالک ابن خردادبه از فرهنگ فارسی معین). وگرنه شود بوم ما کندمند ز اسفندیار آن بد بدپسند. فردوسی. دگر دید شهری همه کندمند در آن شهر سهمین درختی بلند. اسدی. رجوع به کند و مند شود، پریشان و خراب. (فرهنگ فارسی معین) : مادر بسیار فرزندی ولیک خوار داریشان همیشه کندمند. ناصرخسرو (از فرهنگ فارسی معین)
خندۀ متصل و از روی دل. خنداخند. (ناظم الاطباء) : چنین تا بنزدیک کوه سپند لب از چارۀ خویش در خندخند. فردوسی. چون بحقّم سوی دانا نال نال گر نباشد شاید از من خندخند. ناصرخسرو
خندۀ متصل و از روی دل. خنداخند. (ناظم الاطباء) : چنین تا بنزدیک کوه سپند لب از چارۀ خویش در خندخند. فردوسی. چون بحقّم سوی دانا نال نال گر نباشد شاید از من خندخند. ناصرخسرو
جزٔجزء. تکه تکه. قطعه قطعه. پاره پاره: و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474). به ترکیب آن سنگها بندبند برآورد بیدر حصاری بلند. نظامی
جزٔجزء. تکه تکه. قطعه قطعه. پاره پاره: و از حال ری و خوارزم بندبند و اندک اندک از آن گویم که دو باب خواهد بود سخت مشبع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 474). به ترکیب آن سنگها بندبند برآورد بیدر حصاری بلند. نظامی
حاوی نصیحت و اندرز. نصیحت آمیز. پرپند: بدو گفت کاین نامۀ پندمند ببر سوی دیوار حصن بلند. فردوسی. مگر کو (زال سام) گشاید یکی پندمند سخن بر دل شهریار بلند. فردوسی. بدو گفت این نامۀ پندمند ببر نزد آن دیو جسته ز بند. فردوسی. نگه کن بدین نامۀ پندمند مکن چشم و گوش خرد را به بند. فردوسی. چنین گفت کاین نامۀ پندمند بنزد دو خورشید گشته بلند... فردوسی. اگر شاه بیند ز رای بلند نویسد یکی نامۀ پندمند. فردوسی. یکی پاسخ پندمندش دهیم سر او فرازیم و پندش دهیم. فردوسی. نگه کن بدین نامۀ پندمند دل اندر سرای سپنجی مبند. فردوسی. بفرمود تا نامۀ پندمند نبشتند نزدیک آن پرگزند. فردوسی. فرستادمش نامۀ پندمند دگر عهد آن شهریار بلند. فردوسی. دگر گفت کان نامۀ پندمند فرستاده شد هم بکین هم به پند. اسدی (گرشاسبنامه ص 57)
حاوی نصیحت و اندرز. نصیحت آمیز. پرپند: بدو گفت کاین نامۀ پندمند ببر سوی دیوار حصن بلند. فردوسی. مگر کو (زال سام) گشاید یکی پندمند سخن بر دل شهریار بلند. فردوسی. بدو گفت این نامۀ پندمند ببر نزد آن دیو جسته ز بند. فردوسی. نگه کن بدین نامۀ پندمند مکن چشم و گوش خرد را به بند. فردوسی. چنین گفت کاین نامۀ پندمند بنزد دو خورشید گشته بلند... فردوسی. اگر شاه بیند ز رای بلند نویسد یکی نامۀ پندمند. فردوسی. یکی پاسخ پندمندش دهیم سر او فرازیم و پندش دهیم. فردوسی. نگه کن بدین نامۀ پندمند دل اندر سرای سپنجی مبند. فردوسی. بفرمود تا نامۀ پندمند نبشتند نزدیک آن پرگزند. فردوسی. فرستادمش نامۀ پندمند دگر عهد آن شهریار بلند. فردوسی. دگر گفت کان نامۀ پندمند فرستاده شد هم بکین هم به پند. اسدی (گرشاسبنامه ص 57)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 10هزارگزی باختر را میان و در کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان با 280 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. واقع در 10هزارگزی باختر را میان و در کنار راه شوسۀ رامیان به گرگان با 280 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)