جدول جو
جدول جو

معنی لقاح - جستجوی لغت در جدول جو

لقاح
بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند
تصویری از لقاح
تصویر لقاح
فرهنگ فارسی عمید
لقاح
نطفه را به ماده داخل کردن
تصویری از لقاح
تصویر لقاح
فرهنگ لغت هوشیار
لقاح
((لِ))
آب نر، منی
تصویری از لقاح
تصویر لقاح
فرهنگ فارسی معین
لقاح
((لَ))
آبستن شدن، بارور شدن
تصویری از لقاح
تصویر لقاح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آبستن کردن باردار کردن گشن دادن آبستن کردن گشن دادن باردار کردن بارور ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القاح
تصویر القاح
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از القاح
تصویر القاح
((اِ))
آبستن کردن، جفت گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقاح
تصویر شقاح
کبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفاح
تصویر لفاح
مردم گیا، گیاهی به بلندی یک متر با گل های سفید، برگ های شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخ رنگ و به قدر زیتون و ریشه ای شبیه پیکر انسان، سگ کن، مردم گیاه، استرنگ، یبروح الصّنم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقاح
تصویر فقاح
شکوفه هر گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن شده، جفت گشن، باد بارور کننده آنچه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیداکند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شده (ناقه و غیره) جمع لواقح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتاح
تصویر لتاح
چیر کار زیرک: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لماح
تصویر لماح
درخشنده سپید ناب مرغان شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقای
تصویر لقای
دیدار، چهره، روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاه
تصویر لقاه
میانه راه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاع
تصویر لقاع
مگس گز مگس گزنده گلیم ستبر مگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقاط
تصویر لقاط
خوشه مانده خوشه برچیده خوشه چین رو با رو رو به رو
فرهنگ لغت هوشیار
سابیزک مهر گیاه، دستنبو از گیاهان، باراسترنگ (یبروح) مهر گیاه، بار درخت مهر گیاه. یا بیخ لفاح. مهر گیاه. یا لفاح بری. مهر گیاه، دستنبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواح
تصویر لواح
تشنه شدن، درخشیدن آذرخش، پیداشدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیاح
تصویر لیاح
سپیده دم، سپید، گاو نر سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقاح
تصویر نقاح
گوارا، ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقاح
تصویر وقاح
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاقح
تصویر لاقح
((قِ))
آن چه نخل را بدان گشنی دهند، بادی که ابر پیدا کند و درخت را بارور سازد، آبستن کننده، آبستن شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقاء
تصویر لقاء
((لِ))
دیدار کردن، دیدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لقا
تصویر لقا
دیدار کردن، دیدار، روی، چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاح
تصویر لاح
تنگنا جای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقح
تصویر لقح
گشن دادن خرما بن را کوه، تم (نطفه)، گرد نر در گیاهان دو پایه
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن، دیدن، لقا در فارسی دیدار کردن، دیدار، چهره، آرمیدن بازن دیدار کردن، گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان گر هفت بحر آتش شود من در روم بهر لقا. (دیوان کبیر 6، 1)، روی چهره، تو آسمانی و هنر تو عطارد است وان بی قرین لقای تو چون ماه آسمان. (منوچهری. د. چا. 211، 2) توضیح بدین معنی در ترکیب آید، آفتاب لقا خجسته لقا خورشیدلقا فرخنده لقا ماه لقا، ظهور معشوق است چنانکه عاشق را یقین شود که اوست بصورت آدم ظهور کرده، آرمیدن با زن، آرمیدن با زن
فرهنگ لغت هوشیار