جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لقاء

لقاء

لقاء
دیدار کردن. (منتهی الارب). لقاءه. لَِقایه. لِقی. لُقی. لِقیان یا لُقیان. لقیه. لُقیانه یا لِقیانه. لُقی ّ. لُقی ً. لقاه. (منتهی الارب). دیدن، ادراک. رسیدن. (زوزنی) (ترجمان القرآن جرجانی) ، کارزار کردن. (زوزنی). کارزار. (مهذب الاسماء) ، آرمیدن با زن. (غیاث). و رجوع به لقا شود
لغت نامه دهخدا

سقاء

سقاء
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
فرهنگ لغت هوشیار

شقاء

شقاء
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار

لقاح

لقاح
بارور شدن، آبستن شدن، داخل شدن نطفۀ نر به ماده و به وجود آمدن سلول تخم، گرد درخت خرمای نر که با آن درخت خرمای ماده را بارور می کنند
لقاح
فرهنگ فارسی عمید

سقاء

سقاء
ظرفی چرمی برای آب یا شیر یا چیز دیگر، مشک، مشک آب، مشک شیر
سقاء
فرهنگ فارسی عمید