جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با القاح

القاح

القاح
آبستن کردن باردار کردن گشن دادن آبستن کردن گشن دادن باردار کردن بارور ساختن
فرهنگ لغت هوشیار

القاح

القاح
گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب) (از آنندراج). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود.
لغت نامه دهخدا

اشقاح

اشقاح
دورکردن، دوررفتن، رنگ برداشتن، رسوا کردن پرده بر گرفتن از کار دیگران
فرهنگ لغت هوشیار

الواح

الواح
جمع لوح، پلمه ها سلم ها جمع لوح. لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی، جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه (آلات موسیقی) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد. در الواح برای ایجاد نغمه ثقیل کاسه بزرگ تنگ و از برای نغمه حاد مقابل آن لازم است
فرهنگ لغت هوشیار