جدول جو
جدول جو

معنی لطم - جستجوی لغت در جدول جو

لطم
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، چپّات، لطام
تصویری از لطم
تصویر لطم
فرهنگ فارسی عمید
لطم
طپانچه زدن بر رخسار و بر اندام. منه المثل: لو ذات سوار لطمتنی قالته اًمراءه لطمتها اًمراءه غیر کفوها. (منتهی الارب). سیلی زدن. پنجه بر روی زدن. (زوزنی). ضرب. (تاج المصادر) ، برچسبانیدن، سپیدروی شدن اسب. (یستعمل مجهولاً) و یقال: لطم الفرس. (منتهی الارب) ، آسیب یافتن کشتی از موج، آسیب یافتن کشتی از تصادم با کشتی دیگر. (دزی)
لغت نامه دهخدا
لطم
قسمی ماهی در دریای هند. (دمشقی)
لغت نامه دهخدا
لطم
(لُ طُ)
جمع واژۀ لطیم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
لطم
سیلی زدن
تصویری از لطم
تصویر لطم
فرهنگ لغت هوشیار
لطم
((لَ طْ))
سیلی زدن
تصویری از لطم
تصویر لطم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لطمات
تصویر لطمات
لطمه ها، صدمه ها، تپانچه ها، سلاح گرم کوچک دستی ها، سیلی ها، تس ها، چپله ها، توانچه ها، طپانچه ها، لطم ها، چپّات ها، لطام ها، جمع واژۀ لطمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطام
تصویر لطام
تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لطمه، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطیم
تصویر لطیم
هر خوش بوی که مابین چشم و گوش مالند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحم
تصویر لحم
قسمتی از بافت بدن که در مهره داران روی استخوان ها و زیر پوست قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجم
تصویر لجم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
صدمه، تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
(سَ کَ دَ)
سیلی خوردن. طپانچه خوردن:
یا چو نهد بر سر دریا خسی
لطمه خورد از کف دریا بسی.
امیرخسرو (از آنندراج).
- به امری یا به کسی لطمه خوردن، آسیب رسیدن. صدمه خوردن. لت خوردن
لغت نامه دهخدا
(لَ مَ)
طپانچه. تپانچه. سیلی. چک. ج، لطمات: تو مرا یک لطمه بزن، گفت: حاشا که من هرگز این کنم و هیچ آزاد زاد پدر را لطمه نزند. (مجمل التواریخ). لطمۀ موج خشم او از بحر خضم حکایت میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 369). چون دریا باشند که اگرچه منبع آب جهان است و متضمن انواع جواهر و منافع گاه موج به یک لطمه جهانی خراب کند و عالمی فروبرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 124)
لغت نامه دهخدا
(تَ رُ)
خاکسترگون و تیره رنگ شدن روی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
کوره ای است به حمص و حصنی دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ تَ)
سیلی زدن. طپانچه زدن. لت زدن.
- لطمه زدن به کسی یا به کاری، آسیب رساندن. صدمه زدن
لغت نامه دهخدا
(لَ طَ)
جمع واژۀ لطمه
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطم
تصویر بطم
پیوند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطم
تصویر شطم
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطم
تصویر سطم
دریستن، تیزی در تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
کار بزرگ، نوک، بینی، دهان ستور، چیرگی، باز داشت، جمع خطام، : زه های کمان، افسارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطم
تصویر حطم
شکستن شکسته حال شکسته حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطم
تصویر اطم
خشمیدن، چسبیدن پیوستن، بند آمدن: پیشاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
سیلی، تپانچه، چک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمات
تصویر لطمات
جمع لطمه، ویزاستها گزندها تپانچه ها جمع لطمه
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب دیدن، سیلی خوردن تپانچه خوردن سیلی خوردن: پا چو نهد بر سر دریا خسی لطمه خورد از کف دریا بسی. (امیر خسرو آنند. لغ) یا لطمه خوردن بکسی یا چیزی. آسیب رسیدن ضرر وارد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه زدن
تصویر لطمه زدن
ویزاستن گزند رساندن، سیلی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه وارد ساختن
تصویر لطمه وارد ساختن
آسیب رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
((لَ مِ))
صدمه، سیلی، تپانچه، آسیب، جمع لطمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطمات
تصویر لطمات
((لَ طَ))
جمع لطمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطمه خوردن
تصویر لطمه خوردن
((~. خُ دَ))
سیلی خوردن، صدمه دیدن، زیان دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطف
تصویر لطف
مهربانی
فرهنگ واژه فارسی سره
آسیب، صدمه، گزند، مضرت، شوک، ضربه، خسارت، خسران، زیان، سیلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد