جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لطم

لطم

لطم
تَپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، لَطمه، تَس، چَپله، تَوانچه، طَپانچه، چَپّات، لِطام
لطم
فرهنگ فارسی عمید

لطم

لطم
طپانچه زدن بر رخسار و بر اندام. منه المثل: لو ذات سوار لطمتنی قالته اًِمراءه لطمتها اًِمراءه غیر کفوها. (منتهی الارب). سیلی زدن. پنجه بر روی زدن. (زوزنی). ضرب. (تاج المصادر) ، برچسبانیدن، سپیدروی شدن اسب. (یستعمل مجهولاً) و یقال: لطم الفرس. (منتهی الارب) ، آسیب یافتن کشتی از موج، آسیب یافتن کشتی از تصادم با کشتی دیگر. (دزی)
لغت نامه دهخدا