جدول جو
جدول جو

معنی لطره - جستجوی لغت در جدول جو

لطره
(لُ)
دهی جزء دهستان پل رودبار بخش رودسر شهرستان لاهیجان، واقع در چهارده هزارگزی جنوب خاوری رودسر و دوهزارگزی شوسۀ رودسر به شهسوار. جلگه، معتدل، مرطوب و مالاریائی و دارای 160 تن سکنه. آب آن از پل رود. محصول آنجا برنج. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قطره
تصویر قطره
(دخترانه)
مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیره
تصویر لیره
واحد پول انگلستان، ترکیه، قبرس، مصر، سوریه، لبنان، ایرلند و سودان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوره
تصویر لوره
لورکند، برای مثال دلش نگیرد از این کوه و دشت و بیشه و رود / سرش نپیچد از این آب کند و لوره و جر (عنصری - ۳۳۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فطره
تصویر فطره
فطریه، صدقه ای که طبق دستور شرع باید در غروب روز آخر ماه رمضان کنار گذاشته شود و در روز عید فطر به مستحقان داده شود، فطری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
لوترا، زبانی که چند نفر برای خود ترتیب بدهند و با آن صحبت کنند که دیگران نفهمند مانند زبان زرگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قطره
تصویر قطره
یک چکه، چک، چکه، یک دانه باران، در پزشکی نوعی داروی مایع که به مقدار یک چکه در چشم یا گوش ریخته می شود
قطره قطره: چکه چکه مثلاً قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لتره
تصویر لتره
کهنه، پاره، دریده، لباس کهنه و پاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
صدمه، تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خطره
تصویر خطره
خطرت، هر اندیشه ای که بر ذهن وارد می شود
فرهنگ فارسی عمید
(بَ رَ)
ابوالعباس نباتی گوید: اسم گیاهی است که برگش نخودی است. در اطراف اشبیلیه معروف است و بعضی از مردم اشبیلیه آنرا شلین نامند و بعضی ازگیاهشناسان عوام آنرا عرق السوس البلدی نامند و برای مداوای نواسیر مجرب است. (از مفردات ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ)
پی که بر سوفار تیر پیچند.
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
واحدخطر است که بمعنی وسمه می باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شطره
تصویر شطره
نیمه ای نر نیمه ای ماده دو نیمه نر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیره
تصویر لیره
قسمی مسکوک طلای رایج ترکیه و انگلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آطره
تصویر آطره
بند چادر
فرهنگ لغت هوشیار
بدل گذشتن، چیزی که که بر دل گذرد از احکام طریقت، قلب (باعتبار تسمیه حال باسم محل)، ادعیه ای که خوانده شود، جمع خطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فطره
تصویر فطره
زکات بدن که در روز عید فطر داده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که سیلاب آنرا کنده باشد: برآن کناره او لوره و بزیر گلی که تابه پالان پیل اندرو شدی ستوار. (فرخی. د. 62)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
سیلی، تپانچه، چک زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطاه
تصویر لطاه
جای، زمین، میانه پیشانی پیشانی دزد خانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لطفه
تصویر لطفه
ارمغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتره
تصویر لتره
پاره پاره و دریده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطره
تصویر قطره
پاره ای آب را از جائی چکد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطره
تصویر خطره
((خَ رَ یا رِ))
به دل گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطره
تصویر قطره
((قَ رِ))
چکه، مقدار کمی آب، جمع قطرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لتره
تصویر لتره
((لُ رِ))
لوترا، زبان قراردادی میان دو یا چندتن برای آن که دیگران حرف هایشان را نفهمند، دهن لق، کسی که هر چه بشنود همه جا بگوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیره
تصویر لیره
((ر یا رَ))
سکه ای که ارزش آن در ازمنه و امکنه مختلف فرق می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیره
تصویر لیره
((رِ))
واحد پول بریتانیا، ایرلند، مصر، سودان، سوریه، لبنان، ترکیه و قبرس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوره
تصویر لوره
((رِ))
زمینی که سیلاب آن را کنده و گود کرده باشد، لورکند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لطمه
تصویر لطمه
((لَ مِ))
صدمه، سیلی، تپانچه، آسیب، جمع لطمات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لتره
تصویر لتره
((لَ رَ یا رِ))
پاره پاره، کهنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قطره
تصویر قطره
چکه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آطره
تصویر آطره
بند چادر، چادربند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لزره
تصویر لزره
رعشه
فرهنگ واژه فارسی سره