پاره پاره و دریده. (برهان) (صحاح الفرس) : بلتام آمد زنبیل و لتی خور (د) بلنگ لتره شدلشکر زنبیل و هبا گشت کنام. محمد بن وصیف (از تاریخ سیستان ص 210). خواجه غلامی خرید دیگر تازه سست هل و هرزه گرد و لتره ملازه. منجیک. پیری و درازی و خشک شنجی گویی به گه آلوده لتره غنجی. منجیک. بزیرپَرْش وشی گستریده وز بر خز که دید مر نمد لتره را ز حله سقط (؟). منجیک. نائبی نیستم چنانکه مرا سازی و آلتی بود درخور مردکی چند هست بس لتره اسبکی چند هست بس لاغر. مسعودسعد. درزی لتره گشته چرا گشته ای تو هاژ چون ماکیان بگیر خر اندر همی گراژ. (؟). ، کهن و خلق. (صحاح الفرس). کهنه. (برهان)، مردم فربه و مرطوبی و پرگوشت. (برهان) : خلعت ایمان تازه بر عمید خسته پوش تا بدان خلعت فضیلت لتره و لمتر شود. خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری). ، مردم بیکار و کاهل وکمینه یعنی اراذل را گویند. (برهان)