چسباندن. پیوند دادن. لحام کردن: لصق بالغرا، با سریشم پیوند داد، ترصیع. (دزی). و رجوع به کلمه لصق و مشتقات آن در دزی شود برچفسیدن شش بر تهیگاه و پهلو از تشنگی. (منتهی الارب)
چسباندن. پیوند دادن. لحام کردن: لصق بالغرا، با سریشم پیوند داد، ترصیع. (دزی). و رجوع به کلمه لصق و مشتقات آن در دزی شود برچفسیدن شش بر تهیگاه و پهلو از تشنگی. (منتهی الارب)
بر چسبنده، از پایه های پایین صباحیه اسماعیلیه چسبنده دوسنده، (صباحیه اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه باغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
بر چسبنده، از پایه های پایین صباحیه اسماعیلیه چسبنده دوسنده، (صباحیه اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه باغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)