جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لبق

لبق

لبق
نرم خوی، زیرک، چربزبان، زیرکانه زیرک ماهر حاذق، چرب زبان چرب سخن، ماهرانه زیرکانه: زخم کرد این گرگ و از عذر لبق آمده کانا ذهبنا نستبق. (مثنوی. نیک. 323: 2)
فرهنگ لغت هوشیار

لبق

لبق
مرد زیرک. مرد ماهر در کار. (منتهی الارب). حاذق، مرد چرب سخن. (منتهی الارب). مرد هشیار چرب زبان چابک. (دهار) (مهذب الاسماء). چرب زبان و زیرک. (حاشیۀ مثنوی) :
از خدا امید دارم من لبق (؟)
که رساندحق را با مستحق.
مولوی.
زخم کرد این گرگ و از عذر لبق
آمده کانا ذهبنا ن است بق.
مولوی.
، جامۀ بر اندام چفسنده. (منتهی الارب).
- لبق و شبق، زنی که در شدت حرکت شهوت و غنج و دلال باشد. لبقه
لغت نامه دهخدا

لبق

لبق
نرم و نازک گردانیدن چیزی را، لباقه. زیرک و ماهر و چرب زبان گردیدن، برچفسیدن جامه بر تن کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا