معنی لاق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با لاق
لاق
- لاق
- شایسته سزاوار: لاق گیس تو لاق ریشت. توضیح بعضی آنرا صورتی از لاغ بمعنی تار گیسو گرفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
لاق
- لاق
- مخفف لایق، رجوع به لایق شود: لاق گیس تو یا او یا من و غیره، لایق گیسوی تو یا او یا من
لغت نامه دهخدا
بلاق
- بلاق
- چشمه آب. توضیح در اسامی امکنه ترکیب شود مانند: ساوجبلاق
فرهنگ لغت هوشیار
باق
- باق
- پارسی است بای یکی از سازها سازی است از مقیدات آلات ذوات النفخ بطول یک وجب و دارای سوراخهای و زبانه هایی بر دهانه آن
فرهنگ لغت هوشیار