- لشتن
- تفریح
معنی لشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- لشتن
- لیسیدن، زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
- لشتن
- تماشا و تفرج لیسیدن، زبان بر چیزی مالیدن
- لشتن ((لِ تَ))
- لیسیدن، لیس زدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اجازه دادن
ریسیدن
چرخیدن، دور زدن، گردیدن، رقصیدن
پرستش کردن، عبادت کردن، ستایش کردن
رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن
هلیدن
هلیدن
گردیدن، شدن، گردش کردن
منحرف شدن، گمراه شدن
منحرف شدن، گمراه شدن
لیسیدن، زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
دست مالیدن به چیزی، مالیدن چیزی به چیز دیگر
خمیر کردن
خمیر کردن
ریسیدن، پنبه یا پشم را با دوک تاب دادن و به شکل نخ درآوردن
جانداری را بیجان کردن
دور زدن، گردش کردن
لیسیدن: توضیح شاهدی که برای لشتن درستون دوم همین صفحه آمده در آنندراج و لغت نامه برای لستن هم ضبط شده
لیسیدن
مالیدن (اعم از آنکه دست در چیزی بمالند یا چیزی را بچیز دیگر بمالند)، سرشتن خمیر کردن: افسوس از آن دنبه چنگال که بگداخت در روغن آن مادو سه پروار نمشتیم. (بسحاق اطعمه آنند.: مشت)
مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جایی جلوس کردن مقابل برخاستن ایستادن، جلوس کردن بر تخت سلطنت و امارت: ابو العباس المعتضد بالله... بامیری نشست و آن روز که پدر مرد معتضد محبوس بود چون بنشست اول چیزی آن فرمود، جلوس کردن در خانه یا محل کار برای دیدار دوستان و آشنایان درایام عید و غیره، سوار شدن (بر اسب استر پیل و غیره) : مسعود. . شب را بر ماده پیلی تیز رو نشسته با لشکری جریده روی نهاد، جا گرفتن چیزی در چیزی (همچون تیر بر نشانه)، منزل کردن اقامت کردن، بمستراح رفتن تخلیه: و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می نشست، ماندن: تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی. (حافظ. 302)
رقصیدن رقص کردن: (یارم ز در در آمد وشتن کنید وشتن این خانه را ز وشتن گلشن گنید گلشن) (قاسم انوار)
گذاشتن، نهادن
آهسته دعا خواندن بر طعام و زمزمه کردن، ستایش نمودن هنگام غذا
((گَ تَ))
فرهنگ فارسی معین
دور زدن، گردیدن، تغییر کردن، شدن، جستجو کردن، گردش، سیر کردن، چرخیدن، دور زدن، مراجعت کردن، جنگ کردن، مبارزه کردن، 9- انتقال یافتن، رسیدن، زایل شدن، غروب کردن
((مُ تَ قّ))
فرهنگ فارسی معین
مالیدن (اعم از آن که دست در چیزی بماند یا چیزی را به چیزی دیگر بمالند)، سرشتن، خمیر کردن
کاشتن، زراعت کردن
به هلاکت رساندن، به قتل رساندن، ذبح کردن
کنایه از مقهور کردن، شکست دادن
کنایه از به شدت کار کردن، خسته کردن
در بازی نرد خارج کردن مهره از بازی
کنایه از خاموش کردن چراغ و مانند آن
کنایه از مقهور کردن، شکست دادن
کنایه از به شدت کار کردن، خسته کردن
در بازی نرد خارج کردن مهره از بازی
کنایه از خاموش کردن چراغ و مانند آن
Kill, Slaughter, Slay