معنی نشتن
- نشتن
- مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جایی جلوس کردن مقابل برخاستن ایستادن، جلوس کردن بر تخت سلطنت و امارت: ابو العباس المعتضد بالله... بامیری نشست و آن روز که پدر مرد معتضد محبوس بود چون بنشست اول چیزی آن فرمود، جلوس کردن در خانه یا محل کار برای دیدار دوستان و آشنایان درایام عید و غیره، سوار شدن (بر اسب استر پیل و غیره) : مسعود. . شب را بر ماده پیلی تیز رو نشسته با لشکری جریده روی نهاد، جا گرفتن چیزی در چیزی (همچون تیر بر نشانه)، منزل کردن اقامت کردن، بمستراح رفتن تخلیه: و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می نشست، ماندن: تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی. (حافظ. 302) مستقر شدن جاندار بر روی کفل و سرین خود در جایی جلوس کردن مقابل برخاستن ایستادن، جلوس کردن بر تخت سلطنت و امارت: ابو العباس المعتضد بالله... بامیری نشست و آن روز که پدر مرد معتضد محبوس بود چون بنشست اول چیزی آن فرمود، جلوس کردن در خانه یا محل کار برای دیدار دوستان و آشنایان درایام عید و غیره، سوار شدن (بر اسب استر پیل و غیره) : مسعود. . شب را بر ماده پیلی تیز رو نشسته با لشکری جریده روی نهاد، جا گرفتن چیزی در چیزی (همچون تیر بر نشانه)، منزل کردن اقامت کردن، بمستراح رفتن تخلیه: و بیمار هر روز پنجاه شصت بار می نشست، ماندن: تا فضل و عقل بینی بی معرفت نشینی یک نکته ات بگویم خود را مبین که رستی. (حافظ. 302)
فرهنگ لغت هوشیار