جدول جو
جدول جو

معنی لیشتن

لیشتن
لیسیدن، زبان به چیزی مالیدن، با زبان چیزی را پاک کردن
تصویری از لیشتن
تصویر لیشتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با لیشتن

ریشتن

ریشتن
رشتن و ریسمان کردن. (ناظم الاطباء). غزل. رشتن. (یادداشت مؤلف). ریستن. ریسیدن. (آنندراج). رجوع به مترادفات کلمه شود، کوشش کردن، آهسته سخن گفتن، معاف کردن. عفو نمودن. آزاد کردن. رهانیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

لیشته

لیشته
لیسیده: مثل انگشت لیشته، سخت بی چیز، کاملاً عور. کاملاً بی چیز که هیچ چیز او برجای نمانده است
لغت نامه دهخدا

لیشتر

لیشتر
شهرکی است (ازجبال) با هوای درست و بسیارکشت و از وی بندق خیزد. (حدود العالم) ، نام محلی کنار راه کازرون به بهبهان، میان کج سنبلی و خیرآباد و در 187775گزی کازرون و 13فرسنگی مغرب باشت در مشرق کوه گیلویه
لغت نامه دهخدا

نیشتن

نیشتن
نوشتن. تحریر کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به نبشتن شود
لغت نامه دهخدا