آواز سنگ و جز آن که بر زمین افتد. منه الحدیث و اﷲ لااکون مثل الضبع تسمع اللدم حتی تخرج فتصاد. رجوع به ’کفتار خانه نیست’ در امثال و حکم شود. فدم ثدم لدم، از اتباع است. (منتهی الارب)
آواز سنگ و جز آن که بر زمین افتد. منه الحدیث و اﷲ لااکون مثل الضبع تسمع اللدم حتی تخرج فتصاد. رجوع به ’کفتار خانه نیست’ در امثال و حکم شود. فدم ثدم لدم، از اتباع است. (منتهی الارب)
حرمتهای خویشان بدانجهت که حرمت مصلح و اصل خویشان است همچو درپی جامه ولو یقال اللدم اللدم یعنی حرمت ما حرمت شماست و خانه ما خانه شما فرقی میان ما و شما نیست وقتی گویند که ارادۀ تأکید محالفت دارند. (منتهی الارب)
حرمتهای خویشان بدانجهت که حرمت مصلح و اصل خویشان است همچو درپی جامه ولو یقال اللدم اللدم یعنی حرمت ما حرمت شماست و خانه ما خانه شما فرقی میان ما و شما نیست وقتی گویند که ارادۀ تأکید مُحالفت دارند. (منتهی الارب)
طپانچه زدن. (منتهی الارب). بر روی زدن زن. (زوزنی) ، زدن به چیز گران تا آوازش شنیده شود، روی برزدن، درپی کردن جامه. (منتهی الارب). پاره در جامه دادن. (تاج المصادر) ، کوماج را به کف دست بر زدن تا پهن گردد. (منتهی الارب)
طپانچه زدن. (منتهی الارب). بر روی زدن زن. (زوزنی) ، زدن به چیز گران تا آوازش شنیده شود، روی برزدن، درپی کردن جامه. (منتهی الارب). پاره در جامه دادن. (تاج المصادر) ، کوماج را به کف دست بر زدن تا پهن گردد. (منتهی الارب)
اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه، گام، کار، عمل قدم افشردن: پا فشردن، پافشاری کردن قدم برداشتن: حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن قدم برگرفتن: حرکت کردن، راه افتادن قدم بریدن: ترک آمد و شد کردن، پا بریدن قدم زدن: راه رفتن و گردش کردن قدم گذاردن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن قدم گشادن: کنایه از راه رفتن قدم نهادن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی قدم گذاشتن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن
اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه، گام، کار، عمل قَدَم افشردن: پا فشردن، پافشاری کردن قَدَم برداشتن: حرکت کردن، راه افتادن، قدم برگرفتن قَدَم برگرفتن: حرکت کردن، راه افتادن قَدَم بریدن: ترک آمد و شد کردن، پا بریدن قَدَم زدن: راه رفتن و گردش کردن قَدَم گذاردن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قدم نهادن قَدَم گشادن: کنایه از راه رفتن قَدَم نهادن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی قَدَم گذاشتن: کنایه از راه رفتن و پا گذاشتن در جایی، قَدَم نهادن
نام حرف «ل» خطی به صورت «ل» که با اسپند سوخته و مشک و عنبر یا لاجورد برای دفع چشم زخم بر پیشانی و بناگوش اطفال می کشند، لامچه، برای مثال ای حروف آفرینش را کمال تو الف / وآنگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام (انوری - ۳۲۲) خرقۀ درویشی زیور، زینت کمربند لاف و گزاف، برای مثال آخر بدهی به ننگ و رسوایی / بی شک یک روز لاف و لامش را (ناصرخسرو - ۴۹۳) ورقۀ نازک چهارگوش از جنس فلز یا شیشه که مادۀ مورد آزمایش میکروسکوپی را روی آن می گذارند و با میکروسکوپ می بینند
نام حرف «ل» خطی به صورت «ل» که با اسپند سوخته و مشک و عنبر یا لاجورد برای دفع چشم زخم بر پیشانی و بناگوش اطفال می کشند، لامچه، برای مِثال ای حروف آفرینش را کمال تو الف / وآنگهش از لاجورد سرمدی بر چهره لام (انوری - ۳۲۲) خرقۀ درویشی زیور، زینت کمربند لاف و گزاف، برای مِثال آخر بدهی به ننگ و رسوایی / بی شک یک روز لاف و لامش را (ناصرخسرو - ۴۹۳) ورقۀ نازک چهارگوش از جنس فلز یا شیشه که مادۀ مورد آزمایش میکروسکوپی را روی آن می گذارند و با میکروسکوپ می بینند
انسان. دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریده شده است، برای مثال در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضۀ دارالسلام را (حافظ - ۳۰)، خدمتکار مرد، نوکر، کسی که دارای ویژگی های انسانی است، مردم مثلاً عالم و آدم
انسان. دراصل، بنابر روایات، نام نخستین انسان آفریده شده است، برای مِثال در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند / آدم بهشت روضۀ دارالسلام را (حافظ - ۳۰)، خدمتکار مرد، نوکر، کسی که دارای ویژگی های انسانی است، مردم مثلاً عالم و آدم
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
کوفتن، تنه زدن، بر خورد با دشواری صدمین: نادرست نویسی سدم سدمین (همگی واژه های پارسی که با سد آغاز می شود در روش فارسی نویسان با صاد می آید که نادرست است) کوفتن به هم کوفتن، کاری سخت رسیدن، از مرتبه صد
پشیمانی، اندوه، آزورزی گشن تیزورن ورن (شهوه) گشن به دام نری گفته می شود که در تخم کشی از آن سود جویند بستن در را، بند کردن چاه انباشته، جمع سدیم، آبریزان، ستارگان ابری، مه های نازک گشن تیزورن، نام جایی در تو را
پشیمانی، اندوه، آزورزی گشن تیزورن ورن (شهوه) گشن به دام نری گفته می شود که در تخم کشی از آن سود جویند بستن در را، بند کردن چاه انباشته، جمع سدیم، آبریزان، ستارگان ابری، مه های نازک گشن تیزورن، نام جایی در تو را