جدول جو
جدول جو

معنی لخشاندن - جستجوی لغت در جدول جو

لخشاندن
لغزاندن، لخشانیدن
تصویری از لخشاندن
تصویر لخشاندن
فرهنگ فارسی عمید
لخشاندن
(خُ بُ دَ)
لغزاندن. لغزانی: ان تمید بکم، ای لئلا تمید بکم (قرآن 16 و 15 و 10/31) ،تا شما را نلخشاند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 260)
لغت نامه دهخدا
لخشاندن
لغزاندن: ان تمید بکم ای لئلا تمیدبکم تا شما را نلخشاند
تصویری از لخشاندن
تصویر لخشاندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
آب یا نوشابه به کسی خوراندن، برای مثال ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن (حافظ - ۷۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لنگاندن
تصویر لنگاندن
وادار به لنگیدن کردن، لنگان لنگان به حرکت در آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشاندن
تصویر جوشاندن
به جوش آوردن آب یا مایع دیگر به وسیلۀ حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوشاندن
تصویر اوشاندن
افشاندن، ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، افتالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخشانیدن
تصویر شخشانیدن
لغزانیدن، لیز دادن، سر دادن، خزاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درخشاندن
تصویر درخشاندن
روشن کردن، تابان و پر نور کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
لیز دادن، لغزاندن، سر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لرزاندن
تصویر لرزاندن
به لرزه درآوردن، تکان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغزاندن
تصویر لغزاندن
لیز دادن، سر دادن، خزاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاشاندن
تصویر پاشاندن
پراکنده ساختن چیزی از بذر یا دانه یا خاک یا آب و امثال آن ها، پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن، پراکنده ساختن، فشاندن، اوشاندن، افتالیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوشاندن
تصویر پوشاندن
جامه به تن کسی کردن، در پرده کردن، روپوش روی چیزی کشیدن
پنهان ساختن، پرده پوشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمباندن
تصویر لمباندن
غذایی را با حرص و اشتها و به مقدار زیاد خوردن
فرهنگ فارسی عمید
(خُ نِ بِ رِ تَ / تِ دَ)
لغزانیدن: استزلال، لخشانیدن و لغزانیدن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
(لَ تَ کَ دَ)
رخشانیدن. تابانیدن. درخشانیدن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رخشان و رخشانیدن و رخشیدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از لرزاندن
تصویر لرزاندن
بلرزه در آوردن بلرزش واداشتن برعشه در آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغزاندن
تصویر لغزاندن
بلغزیدن وداشتن سر دادن لیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لنگاندن
تصویر لنگاندن
بلنگیدن واداشتن بحرکتی لنگان واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
غذایی نرم (مانند پلویا نان) را باعجله و حرص و نیم جویده فرو دادن: خلاصه هزار کار سیاه و سفید میکند که بگانم فقط یکیش از دست جلال ساخته باشد: لمباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیساندن
تصویر لیساندن
وادار به لیسیدن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیزاندن
تصویر لیزاندن
حرکت دادن چیزی در سطحی لغزان سر دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشانیدن
تصویر شخشانیدن
سبب لغزش شدن لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
جامه بتن کسی کردنجامه در بر کسی کردن ملبس کردن در پوشانیدن، پنان ساختن پرده پوشی کردن مخفی کردن، مستور کردن فرا گرفتن پوشاند: سبزه سراسر زمین را پوشانیده، کسف، تعیین کردن پشتوانه در بانک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشانیدن
تصویر خشانیدن
بدندان ریش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکاندن
تصویر خشکاندن
خشک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوشاندن
تصویر اوشاندن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
ریختن و پاشیدن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لخشانیدن
تصویر لخشانیدن
لغزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوغاندن
تصویر لوغاندن
دوشانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افشاندن
تصویر افشاندن
منتشر کردن، انتشار، ساطع کردن
فرهنگ واژه فارسی سره