معنی لخشاندن - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با لخشاندن
لخشاندن
- لخشاندن
- لغزاندن: ان تمید بکم ای لئلا تمیدبکم تا شما را نلخشاند
فرهنگ لغت هوشیار
لخشاندن
- لخشاندن
- لغزاندن. لغزانی: ان تمید بکم، ای لئلا تمید بکم (قرآن 16 و 15 و 10/31) ،تا شما را نلخشاند. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 260)
لغت نامه دهخدا
رخشاندن
- رخشاندن
- رخشانیدن. تابانیدن. درخشانیدن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به رخشان و رخشانیدن و رخشیدن شود
لغت نامه دهخدا
لخشانیدن
- لخشانیدن
- لغزانیدن: استزلال، لخشانیدن و لغزانیدن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
جوشاندن
- جوشاندن
- جوشاند خواهد جوشاند بجوشان جوشاننده جوشانده) بجوش آوردن مایعات بوسیله حرارت، ریاضت دادن امتحان کردن آزمایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار