جدول جو
جدول جو

معنی لحکه - جستجوی لغت در جدول جو

لحکه(لُ حَ کَ)
لحکاء. کرمکی است کبود درازدم شبیه کربسه. (منتهی الارب). در شرایع از محرمات حیوان آمده است: و کذا یحرم الیربوع و القنفذ و الوبر و الفنک و السمور و السنجاب و العضاه و اللحکه و هی دویبه یغوص فی الرمل تشبه بها اصابع العذاری. (شرایع کتاب الاطعمه والاشربه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لحظه
تصویر لحظه
یک چشم به هم زدن، یک دم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
خنده
کسی که بر مردم می خندد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
موی های گونه و چانۀ مرد، ریش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
آرد گندم یا جو، آرد بریان کرده، پنبه ای که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحمه
تصویر لحمه
قرابت، خویشی، نخی که در عرض پارچه به کار می رود، پود جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لحفه
تصویر لحفه
زیر دواج بودن دواج و برخورد افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لشکه
تصویر لشکه
پاره تکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتکه
تصویر لتکه
لتکا بنگرید به لتکا کرجی قایق بلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحسه
تصویر لحسه
لیسش لیسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
یکبار نگاه کردن بگوشه چشم، طرفه
فرهنگ لغت هوشیار
غضروف و لته و پوسته و زواید گوشت مانند پوست و چربی وغلیزک و نظایر آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحقه
تصویر لحقه
از پس رساندگان از دنبال پیوستگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
محاسن، ریش
فرهنگ لغت هوشیار
یکبار خنده، خنده. آن که بر وی خندند مسخره. یکبار خندیدن، خند خریش (در لاروس: ضحکه آمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلکه
تصویر حلکه
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((کِ یا کَ))
آرد (مطقاً)، آردی که از گندم و نخود بریان شده به دست آید، آرد پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحیه
تصویر لحیه
((لِ یَ یا یِ))
ریش، محاسن، جمع لحی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
((لَ ظَ یا ظِ))
یک چشم به هم زدن، یک دم، جمع لحظات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
پنبه که پنبه دانه را از آن جدا کرده باشند و هنوز حلاجی نشده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوکه
تصویر لوکه
((اصت.))
آواز و ناله گربه و سگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحکه
تصویر ضحکه
((ضَ کَ یا کِ))
آن که بر وی خندند، مسخره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
دم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
Moment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
moment
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
momento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
Moment
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
moment
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
момент
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
момент
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
moment
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
momento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
momento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از لحظه
تصویر لحظه
क्षण
دیکشنری فارسی به هندی