آنکه بر وی خندند. (منتهی الارب). آنکه بر او خندند. (مهذب الاسماء). آنکه مردم بر وی خندند. (غیاث). مسخره: روت بس زیباست نیلی هم بکش ضُحکه باشد نیل بر روی حبش. مولوی. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضُحکه بروزن صُفره، کسی که رفتار و گفتار و حرکات و سکنات او مردم را بخنده آورد، و ضَحکه بر وزن همزه، کسی که بر مردم بخندد. کذا فی الجرجانی
یک بار خنده. (منتهی الارب) : مرا تو گوئی می خوردن است اصل فساد به جان تو که همی آیدم ز تو ضحکه. منوچهری. من اهل مزاح و ضحکه و زیجم مرد سفر وعصا و انبانم. مسعودسعد