جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با لحیه

لحیه

لحیه
ریش. محاسن شعر الخدین و الذقن. ج، لِحی ̍، لُحی ̍. (منتهی الارب). لحوی منسوب بدان است. (آنندراج). و هما لحیتان: اللحیه لیه ما لم تطل من الطلیه:
لحیۀ طاهر بن ابراهیم
لحیه ای هست ازدر تعظیم.
؟ (از تاریخ بیهقی ص 127).
- اظهار لحیه، نمودن که او نیز میداند. عرض لحیه.
- تخلیل لحیه، تنک کردن ریش و آب بزیر آن رسانیدن در وضوء.
- عرض لحیه، اظهارلحیه.
- لحیه طراز، آرایش دهنده ریش:
همه دزدان گنج دین تواند
این سلف خوارگان لحیه طراز.
سنائی
لغت نامه دهخدا

لحیه

لحیه
نام قصبه و بندرگاه و مرکز قضائی است در 120هزارگزی شمال حدیده در سنجاق یمن. دارای حدود 3500 تن سکنه. آن را قلعتی است و سه جامع دارد و آب آن از دوفرسنگی به وسیلۀ شتران از چاهها آورده میشود در خشک سالیها آب این چاهها تلخ است. از اینرو باید از نقاط دورتر آب آورند. در مقابل سواحل این محل جزایر کوچک بسیاری است در آنجاها صدف و مروارید بسیار صید میشود. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا