- لثمه
- دهان بند بستگی
معنی لثمه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ریزه باران نرمه باران
سوراخ، رخنه
خوابناک، خفتک، خاکستر
کوتاهی بینی
رخنه، سوراخ، ترک، کنایه از خلل
صدمه، تپانچه، سلاح گرم کوچک دستی، سیلی، تس، چپله، توانچه، طپانچه، لطم، چپّات، لطام
دستمالی که روی دستار یا کلاه می بندند، لامک، برای مثال پیچیده یکی لامک میرانه به سر بر / بربسته یکی کزلک ترکی به کمر بر (سوزنی - ۳۳)
آن مقدار غذا که یک بار در دهان گذاشته شود، نواله، نانی که داخل آن خوراک گذاشته اند، کنایه از قطعۀ کوچک، تکه، غذا، طعام
قرابت، خویشی، نخی که در عرض پارچه به کار می رود، پود جامه
رنگ تیره هزار لا هزار خانه شکنبه
لاتینی تازی گشته شتر بی کوهان مونث لام چشم، چشم زخم، ترس
تنگدمی سستی
پاره گوشت تار جامه تان، خویشاوندی، باز خور پاره گوشت شکارکه باز شکاری را خورانند، مرغ تار جامه تان: دوم آنکه از لحمه باشد که آن تان جامه است که می بافند
مونث لام زره
رود کنار
لثقه در فارسی تب گشی (گش بلغم)
لثغه در فارسی: تک زبانی دهان گرفتن زبان و شکستگی آن بطوری که حرف سین را ثاء یآرا راغین گویند و مانند آن
خانه نشین، چسبیده
تکه، توشه، آنچه از خوردنی که به یکبار در دهان کنند
سیلی، تپانچه، چک زدن
نکوهنده نکوهیده، چشم داشتن
چرک وسخ: لیمه گوش، کفش چرکین از چرم دباغت نا کرده
((لُ غَ یا غِ))
فرهنگ فارسی معین
گرفتن زبان و شکستگی آن به طوری که حرف سین را ثاء یا راء را غین گویند و مانند آن
((لُ مِ))
فرهنگ فارسی معین
مقدار غذایی که یک بار در دهن گذاشته شود
لقمه گنده تر از دهان برداشتن: کنایه از تقبل کار و تعهد خارج از توان
لقمه را دور سر چرخاندن: کنایه از کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن
لقمه گنده تر از دهان برداشتن: کنایه از تقبل کار و تعهد خارج از توان
لقمه را دور سر چرخاندن: کنایه از کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن
شکستگی و گرفتگی زبان به طوری که حرف «س» را «ٍث» و «ر» را «غ» تلفظ کنند
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
گوشت بن دندان
زدن بر بینی کسی، بوسه دادن، دهان بند نهادن، جمع لاثم، کوبندگان بوسه دهندگان دهان بندندگان (کتک: لثام) دهان بند ها روی بند ها با مشت بربینی زدن، دهان بند نهادن، بوسه دادن: روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند
کوش، خواست، سختی، روزگار، گرد آمده فراهم آمده، آوندها، یک دیدار یک بازدید، دلگذشت گروه از 3 تا 10 تن، همزاد همانند، سرور پیشوا، پیشوایی موی پیچه موی کوتاه تا زیر نرمه گوش، موی ژولیده
گوشت بیخ دندان