جدول جو
جدول جو

معنی لانجین - جستجوی لغت در جدول جو

لانجین
کاسۀ بزرگ، تغار گلی
تصویری از لانجین
تصویر لانجین
فرهنگ فارسی عمید
لانجین
تغاری با لبۀ کوتاه برای خمیر کردن یا جامه شستن، تغار بزرگ آب، تغار سفالین بزرگ، کاسۀ بزرگ سفالین یا مسین،
- امثال:
لانجین پیاله کن که لب یار نازک است
لغت نامه دهخدا
لانجین
تغاری بزرگ سفالین یا مسین دارای لبه ای کوتاه که به جهت خمیر کردن آرد یالباس شستن بکار برند و یا در آن آب ریزند: لانجین پیاله کن که لب یار نازک است. کاسه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
لانجین
((جِ))
تغار، کاسه بزرگ
تصویری از لانجین
تصویر لانجین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ماده ای چرب زرد رنگ که از پشم گوسفند گرفته می شود و در بعضی از پمادها، کرم ها و صابون ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجین
تصویر انجین
ریزه ریزه، ریزریزشده، بریده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
کسی که به جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد، خلیفه، قائم مقام، ولیعهد، عوض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
لاندن، افشاندن، تکانیدن، تکان دادن درخت که میوه های آن بریزد، گلاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انجیدن
تصویر انجیدن
ریزریز کردن، بریدن، آزردن، استره زدن به پوست بدن در حجامت
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
دهی است جزو دهستان ابجیرودبخش حومه شهرستان زنجان و در 24 هزارگزی جنوب باختری زنجان سر راه عمومی بیجار به زنجان واقع است. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای مناطق سردسیری و دارای 537 تن سکنه که مذهب آنها شیعه و زبانشان فارسی است، آب آنجا از رود خانه زرین آباد و چشمه است. محصول آن غلات و بن شن و پیاز و سیب زمینی و انگور و میوه میباشد. شغل اهالی زراعت و گلیم و قالیچه و جاجیم بافی است. راه آنجا مالرو و سر راه نیمه شوسۀ زنجان به ینگی کند قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
دیهی به همدان. محل ساختن ظروف سفالین فیروزه ای
لغت نامه دهخدا
نام دیهی از ناحیۀ فریوار همدان، (نزههالقلوب چ لیدن مقالۀ ثالثه ص 72)، اما ظاهراً دگرگون شدۀ لالجین باشد
لغت نامه دهخدا
(نِ)
از کسان وشمگیر امیر زیاری است. و در جنگی که بسال 323 هجری قمری میان نصر بن احمد سامانی و وشمگیر درگرفت ابن بانجین دیلمی با سپاهی گران آهنگ نصر بن احمد کرد. (از احوال و اشعار رودکی نفیسی ج 1 ص 424 و 425). و احتمال توان داد که صورت اصلی این کلمه بانجیر بوده است (مبدل بانگیر) از نوع وشمگیر و شیرگیر و... و رجوع به بانجیر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریزه ریزه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، کج کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از لسانین
تصویر لسانین
دو زبان، پارسی و تازی تشنیه لسان. دوزبان، فارسی و عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانطین
تصویر قانطین
جمع قانط در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لایقین
تصویر لایقین
جمع لایق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لائقین
تصویر لائقین
لایقین در فارسی، جمع لائق، آتاوان شایستگان
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روغن پشم ماده روغنی شکل نرم و زرد رنگ با بوی مخصوص پشم که از گوسفند گرفته میشود. لانولین تنها روغنیاست که مولکولهایش جذب آب میکنند و از این رو در ساختن کرم ها بکار میرود روغن پشم. چربی پشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
جنبانیدن حرکت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاحقین
تصویر لاحقین
جمع لاحق، رسندگان، آیندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتین
تصویر قانتین
جمع قانت، خاموشان، فرمان برندگان، نیایشگران، پرهیزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانجان
تصویر قانجان
سنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانعین
تصویر قانعین
جمع قانع، بسند کاران، کم خواهان، مزدوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانبین
تصویر جانبین
طرفین، دو جانب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
ولی، نایب، خلیفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانکین
تصویر سانکین
نظم و ترتیب، شایسته و آراسته
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای فلزی که زنان بمچ دست یا پا کنند: دست برنجن پای برنجن. برنجی
فرهنگ لغت هوشیار
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجین
تصویر انجین
ریزه ریزه، ریزه کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجیدن
تصویر انجیدن
((اَ دَ))
ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، نیشتر زدن در حجامت، زخم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
((نِ))
قائم مقام، ولیعهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لانیدن
تصویر لانیدن
((دَ))
جنبانیدن، افشاندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جانشین
تصویر جانشین
علی البدل، ولیعهد، نایب، خلیفه، وکیل
فرهنگ واژه فارسی سره
موتور
فرهنگ واژه مترادف متضاد