جدول جو
جدول جو

معنی لاصق - جستجوی لغت در جدول جو

لاصق
چسبنده، ویژگی چیزی که به چیز دیگر بچسبد، ویژگی چیزی که دارای چسب باشد
تصویری از لاصق
تصویر لاصق
فرهنگ فارسی عمید
لاصق
بر چسبنده، از پایه های پایین صباحیه اسماعیلیه چسبنده دوسنده، (صباحیه اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه باغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
لاصق
((ص))
چسبنده، دوسنده، (صباحیه، اسماعیلیه) یکی از مراتب پایین صباحیه که افراد آن بیعت کرده بودند بدون آنکه به اغراض و معتقدات این مذهب پی برده باشند
تصویری از لاصق
تصویر لاصق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

هم دوسی (دوسیدن الصاق) بهم چسبیدن متصل شدن، چسبیدگی اتصال، جمع تلاصقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاصق
تصویر ملاصق
چسبنده، به هم چسبیده، پیوسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملاصق
تصویر ملاصق
همچسبان همدوس چسبیده بهم متصل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاصق
تصویر تلاصق
((تَ صُ))
به هم چسبیدن، متصل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملاصق
تصویر ملاصق
((مُ ص))
چسبیده به هم، متصل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایق
تصویر لایق
شایسته، سزاوار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الصق
تصویر الصق
چسبان تر دوسانتر چسبنده تر چسبان تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاصف
تصویر لاصف
سنگ سرمه، گیاه بارهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازق
تصویر لازق
دوسنده بر چسبنده چسبنده دوسنده لازب
فرهنگ لغت هوشیار
میوه پسرس، رسنده، آینده آنکه از پس چیزی آید و بدو پیوندد رسنده واصل، پیوند شونده متصل، آینده بعدی مقابل سابق: و هر روز او را شانی است غیر شان سابق و لاحق جمع لاحقین. دررسنده، پیوسته، رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاصی
تصویر لاصی
انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامق
تصویر لامق
چشم مالنده
فرهنگ لغت هوشیار
برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. درخور، سزاوار، شایان، شایسته، زیبا، برازنده، جدیر
فرهنگ لغت هوشیار
لایق در فارسی آتاو خورند فرزام مکن ای روی نکو زشتی با عاشق خویش کز نکو رویان زشتی نبود فرزاما (دقیقی) هژیر (در لغت فرس برابر با نیکو آمده) شایسته سزاوار بی شکی آن کسی که بد کار است به جهنم درون سزاوار است (سنائی) در خور برازنده سزاوار شایسته در خور: سلجوق... شش پسر داشت همه سزاوار مهتری و لایق سروری، جمع لایقین. سزاوار، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لواصق
تصویر لواصق
جمع لاصق، جمع لاصقه، بر چسبندگان دوسندگان جمع لاصق و لاصقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازق
تصویر لازق
((زِ))
چسبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاحق
تصویر لاحق
((حِ))
آن که از پس چیزی آید و بدو پیوندد، رسنده، واصل، پیوند شونده، متصل، آینده، بعدی، مقابل سابق، جمع لاحقین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لایق
تصویر لایق
((یِ))
سزاوار، شایسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاحق
تصویر لاحق
ویژگی چیزی یا کسی که بعد از چیز یا کس دیگر بیاید و به آن بپیوندد، در ادبیات در فن بدیع نوعی جناس که دو کلمه تنها در حرف اول اختلاف داشته باشند و این دو حرف متفاوت، قریب المخرج نباشند مانند رام و کام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لایق
تصویر لایق
درخور، شایسته، سزاوار، اندرخور، شایگان، ارزانی، بابت، خورا، خورند، سازوار، شایان، صالح، فراخور، فرزام، محقوق، مستحقّ، مناسب، باب
فرهنگ فارسی عمید
شایسته سزاوار: لاق گیس تو لاق ریشت. توضیح بعضی آنرا صورتی از لاغ بمعنی تار گیسو گرفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصق
تصویر لصق
پیوسته، نزدیک چسباندن، پیوند دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاق
تصویر لاق
شایسته، سزاوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لصق
تصویر لصق
چسبانیدن، پیوند دادن، لحیم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلاصقات
تصویر تلاصقات
جمع تلاصق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاصق
تصویر متلاصق
به هم چسبیده، متصل
فرهنگ فارسی عمید
جمع متلاصق، همدوسان جمع متلاصق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متلاصق: دو چیز بهم چسبیده، دو امری باشند که یکی از ایشان مماس بر دیگری باشد بر وجهی که منتقل شود به انتقال او
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاصق
تصویر متلاصق
همدوس دوس از دوسانیدن برابر با چسبانیدن بهم چسبنده جمع متلاصقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاصقه
تصویر ملاصقه
بهم چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاصقت
تصویر ملاصقت
بهم چسبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلاصق
تصویر متلاصق
((مُ تَ ص))
به هم چسبنده، متصل، جمع متلاصقین
فرهنگ فارسی معین