معنی تلاصق - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تلاصق
تلاصق
- تلاصق
- هم دوسی (دوسیدن الصاق) بهم چسبیدن متصل شدن، چسبیدگی اتصال، جمع تلاصقات
فرهنگ لغت هوشیار
تلاحق
- تلاحق
- هم پیوندی بهم رسیدن در یکدیگر رسیدن، پی در پی شدن پیوسته شدن، پیوستگی اتصال، جمع تلاحقات. پی در پی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تلاحق
- تلاحق
- از پی هم آمدن، پی در پی شدن، پیوسته شدن، به هم رسیدن
فرهنگ فارسی عمید
متلاصق
- متلاصق
- همدوس دوس از دوسانیدن برابر با چسبانیدن بهم چسبنده جمع متلاصقین
فرهنگ لغت هوشیار