جدول جو
جدول جو

معنی كَلَّفَ - جستجوی لغت در جدول جو

كَلَّفَ
هزینه داشتن، هزینه، کمیسیون دادن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دستکاری کردن، دروغ
دیکشنری عربی به فارسی
برهنه کردن، یک بیانیه، تشخیص دادن، آشکار کردن، فاش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
قسم خوردن، قسم خورد
دیکشنری عربی به فارسی
وقف کردن، توقّف، نقطه گذاری کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ایجاد کردن، کودک
دیکشنری عربی به فارسی
پاک کردن، تمیز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش دادن، او کم کرد، کم گفتن
دیکشنری عربی به فارسی
نوشتن با حروف بزرگ، او بزرگ شد، بزرگ کردن، بزرگنمایی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
داغ کردن، خطّ چشم درست کرد
دیکشنری عربی به فارسی
انبار کردن، پشته
دیکشنری عربی به فارسی
تقدیم کردن، تقدیس کنید، گوله کردن
دیکشنری عربی به فارسی
معتبر کردن، سخاوت
دیکشنری عربی به فارسی
کلّی بودن، او تکمیل کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تحویل دادن، صلح
دیکشنری عربی به فارسی
تحریف کردن، شخصیّت
دیکشنری عربی به فارسی
نمک پاشیدن، نمک
دیکشنری عربی به فارسی
تعریف کردن، سفارشی
دیکشنری عربی به فارسی
جای خود را گم کردن، ضعف، سه برابر کردن
دیکشنری عربی به فارسی
گمراه کردن، او گمراه کرد
دیکشنری عربی به فارسی
دسته بندی کردن، طبقه بندی شده است، طبقه بندی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
آویزان کردن، نظر داد، پرچم زدن
دیکشنری عربی به فارسی
درس دادن، علم، آموزش دادن، دوباره آموزش دادن، تدریس کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طلاق گرفتن، او طلاق گرفت
دیکشنری عربی به فارسی
آب زدایی کردن، خشک
دیکشنری عربی به فارسی
سبک کردن، او نرم شد، کاهش دادن، آرام کردن
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، ترس
دیکشنری عربی به فارسی
صدای بلند ایجاد کردن، او نشست
دیکشنری عربی به فارسی
ماساژ دادن، ورز دادن
دیکشنری عربی به فارسی
لوس کردن، متنعّم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
شانه زدن، شانه
دیکشنری عربی به فارسی