- قیاصره
- قیصرها، لقب پادشاهان روم، جمع واژۀ قیصر
معنی قیاصره - جستجوی لغت در جدول جو
- قیاصره
- جمع قیصر، از ریشه آرامی کیسران قیصر
- قیاصره ((ص رِ))
- جمع قیصر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قاصر، کوتاه، نارسا، عاجز، قصور کننده، کوتاهی کننده
مونث قاصر و پاک چشم: زن مونث قاصر، زنی که جز شوهر خود بدیگری چشم ندارد، جمع قاسرات
جمع بیطار، بجشک ستوران دام پزشکان
جمع بیزار، پارسی تازی گشته بازداران، بازاریان (کشاورزان)
زره قبامانند، کژآکند
کسی را در حصار یا تنگنا انداختن و اطراف او را احاطه کردن
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
محاصرۀ گاز انبری: در امور نظامی حرکت دو ستون سرباز برای محاصرۀ دشمن به طوری که نیروهای دشمن را مانند دو لبۀ گاز انبر در میان بگیرند
قرغرو زن پرچانه: زن
زره قبامانند قبایی زره
مونث قیصری، راسته بازار بزرگ: اهل تبریز حسب الفرمان شاه جهان شهر را آذین بسته قیصریه و بازارها را چون نوعروسان حجله نشاط آراستند
مونث قیاسی صناعات خمسه قیاسیه
دید بانی
در بندان، در حصار گرفتن
گرفتن دست کسی در راه رفتن، هم پهلو رفتن پهلو به پهلو رفتن
معاصرت در فارسی: همزمانی همروز گاری
بازار بزرگ، راسته
در ایران باستان غلبه، قدرت، فرّ و شکوه شاهنشاهی که اهورامزدا، ایرانیان را از آن برخوردار می ساخت، خرّۀ کیانی، فرّۀ ایزدی
Encirclement
Einkreisung
oblężenie
окружение
оточення
belegering
cercado
encerclement
accerchiamento
घेराव
pengepungan