جدول جو
جدول جو

معنی قوامه - جستجوی لغت در جدول جو

قوامه
سرپرستی
تصویری از قوامه
تصویر قوامه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دوامه
تصویر دوامه
باد بر بازیچه ای است فرفره، گرداب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواره
تصویر قواره
واحد شمارش پارچه به اندازه ای که لباس دوخته شود، واحد شمارش زمین به اندازه ای که یک بنا در آن ساخته شود، ظاهر مثلاً ریخت و قواره، شایسته، متناسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قسامه
تصویر قسامه
جماعتی که برای گرفتن چیزی قسم بخورند و آن را بگیرند، سوگندی که بین اولیای دم اجرا شود، هنگامی که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند، آشتی و متارکۀ جنگ
فرهنگ فارسی عمید
آب سنج، شناور بخشی از افزار ها که در آب شناور است چون شناور هواپیمای دریایی و شناور تور ماهیگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدامه
تصویر قدامه
دیرینگی کهنگی پیشینگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطامه
تصویر قطامه
پرورن زن (ورن شهوت) دندانکن آنچه بادندان کنده ودور انداخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
جماعتی که سوگند خورند بر چیزی و بگیرند آنرا و یا گواهی دهند، سوگندهائی که تقسیم میشود بر اولیای قتیل چون ادعای خون کنند بدون شاهد و بینه گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشامه
تصویر قشامه
ته سفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورمه
تصویر قورمه
گوشت بریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلامه
تصویر قلامه
تراشیده تراشه، چیده ناخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمامه
تصویر قمامه
آخال خاکروبه، گروه مردم نام شهربی دینان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواله
تصویر قواله
بسیار گوی، زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه که گرد بریده باشند، پارچه ای که از آن یک جامه توان کرد، یک قواره فاستونی
فرهنگ لغت هوشیار
لوامه در فارسی: روان سرزنشگر مونث لوام. یا نفس لوامه. نفسی که آدمی را پس از ارتکاب گناهی ملامت کند: چون ز حبس دام پای او شکست نفس لوامه بر او یابید دست (مثنوی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قورمه
تصویر قورمه
((قُ مَ یا مِ))
گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند، بهارخوش، گوشت بریان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قواره
تصویر قواره
((قَ ر))
مقدار پارچه بریده شده به اندازه یک دست لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قسامه
تصویر قسامه
((قَ مِ))
گروهی که برای گرفتن چیزی سوگند بخورند و آن را بگیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لوامه
تصویر لوامه
((لَ وّ مَ یا مِ))
بسیار ملامت کننده، نکوهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوام
تصویر قوام
پایداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوام
تصویر قوام
آنکه یا آنچه چیزی به آن قایم باشد، پایه، ستون، نظام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوام
تصویر قوام
غلظت، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
پارسی است غامه از گل های خاتمکاری ترکی دشنه گرجی، جمع قائم، پایا ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوام
تصویر قوام
راستی، عدل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قائم، نگهبانان پاسداران قومی خویشاوندی، زانیچی (ملی جمع قائم (قایم) نگهبانان مستحفظان: قریب پنجاه شصت هزار سوار شمشیر زن بر گستواندار که به ظاهر بلخ در حلقه قومه خاص مرتب بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قامه
تصویر قامه
((مَ یا مِ))
یکی از اجزا و عناصر خاتم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوام
تصویر قوام
((قِ))
آن چه که کاری یا چیزی به آن قائم باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوام
تصویر قوام
((قَ))
مایه زیست، اصل چیزی، اعتدال، عدل، استواری، استحکام، راستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قومه
تصویر قومه
مستحفضان، نگهبانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوام
تصویر قوام
قائم ها، ایستاده ها، پابرجاها، استوارها، ثابت و برقرارها، پایدارها، جمع واژۀ قائم
فرهنگ فارسی عمید