جدول جو
جدول جو

معنی قسامه

قسامه((قَ مِ))
گروهی که برای گرفتن چیزی سوگند بخورند و آن را بگیرند
تصویری از قسامه
تصویر قسامه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قسامه

قسامه

قسامه
جماعتی که برای گرفتن چیزی قسم بخورند و آن را بگیرند، سوگندی که بین اولیای دم اجرا شود، هنگامی که کسی را قاتل معرفی کنند و شاهد نداشته باشند، آشتی و متارکۀ جنگ
قسامه
فرهنگ فارسی عمید

قسامه

قسامه
جماعتی که سوگند خورند بر چیزی و بگیرند آنرا و یا گواهی دهند، سوگندهائی که تقسیم میشود بر اولیای قتیل چون ادعای خون کنند بدون شاهد و بینه گویند
فرهنگ لغت هوشیار

قسامه

قسامه
مال صدقه. (اقرب الموارد). صدقه. (منتهی الارب) ، آنچه قسام برای ذات خود جدا نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و به همین معنی است: ایاکم و القسامه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قسامه

قسامه
خوب روی و صاحب جمال گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (زوزنی). گویند: قسم قسامه، خوبروی و صاحب جمال گردید، و این از باب ’کرم’ است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

رسامه

رسامه
نگارکیدن (نقشه کشیدن)، نگاشتن (نقاشی)، چهره پردازی (صورت سازی)
رسامه
فرهنگ لغت هوشیار