جدول جو
جدول جو

معنی قواط - جستجوی لغت در جدول جو

قواط(قَوْ وا)
شبان رمۀ گوسفند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). چوپان و شبان رمۀ گوسفندان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قواط
شبان گوسبنان، سبدساز
تصویری از قواط
تصویر قواط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قوام
تصویر قوام
غلظت، استواری، محکمی، استحکام، محکم کاری، استقامت، ثبات، اطمینان
پایداری، استحکام، صلابت، تأثّل، ثقابت، رصانت، اتقان، اشتداد، رستی، جزالت، ثبوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواد
تصویر قواد
واسطه و دلال عمل منافی عفت، پاانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاط
تصویر قلاط
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواد
تصویر قواد
قائدها، جلوداران، پیشوایان، سرداران، فرماندهان سپاه، جمع واژۀ قائد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قوام
تصویر قوام
آنکه یا آنچه چیزی به آن قایم باشد، پایه، ستون، نظام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماط
تصویر قماط
قنداق، قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود، پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمان ساز، کمان فروش، کمان دار، کمانگیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لواط
تصویر لواط
آمیزش جنسی مرد با پسر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قواطع
تصویر قواطع
قاطعه، کنایه از راهزنان
فرهنگ فارسی عمید
(اَقْ)
جمع واژۀ قوط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رمه های گوسپندان. (آنندراج). رجوع به قوط شود
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قاطعه. رجوع به قاطعه شود، مرغان که از بلاد سردسیر به گرمسیر روند یابرعکس آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
جمع واژۀ قوطل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ طِ)
یکی از اقلیم های بیست وشش گانه اندلس است. (الحلل السندسیه ج 1 ص 40) وشهرهای فنت و شنت ماریه منسوب به ابن رزین از این اقلیم است. (الحلل السندسیه ص 77). و رجوع به همان کتاب ص 104 و 105 شود. در حواشی الحلل السندسیه بر روی این کلمه بحثی است مبنی بر اینکه شاید این کلمه تحریفی از فواطم جمع فاطمه بوده باشد. رجوع به الحلل السندسیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قواس
تصویر قواس
کمانساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواع
تصویر قواع
خرگوش از جانوران، آوای خرگوش، زوزه گرگ گرگ زوزه کش
فرهنگ لغت هوشیار
مهره سنگی در نرد نمایان شدن، برهنه شدن برهنگی، کوس فشنگ (کوس قطار)، دوال پروانه راهزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواد
تصویر قواد
جاکش جافکش لنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوات
تصویر قوات
جمع قابله، مانافان ماماها، جمع قوه، توانایی ها
فرهنگ لغت هوشیار
بسیارگوی همه بسیارگوی کم دانند همه چون غول در بیابانند (سنائی) سرود گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوام
تصویر قوام
راستی، عدل
فرهنگ لغت هوشیار
پاوند (قنداق)، ریسمان که باآن دست وپای گوسبندرابندند دزد، پاوند ساز پاوند دوز ریسمانی که بدان دست و پای گوسفند را بندند، پارچه ای که بدان دست و پای کودک را بندند، پارچه عریضی که کودک را بدان پیچند: پس در حال دایه بیامد و او را (کودک را) در قماط پیچید
فرهنگ لغت هوشیار
آماس گند (ورم بیضه)، کوته بالا مرد پارسی تازی گشته کلات (قلعه) کوتاه، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار
خراشگر خراشکار (خراط) نمونه، مرغولگی، کوه کنار، جمع قط، مردان کوتاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرواط
تصویر قرواط
کشتی کلک چاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباط
تصویر قباط
شکرینه
فرهنگ لغت هوشیار
قیراط بنگرید به قیراط (تک قرط افرازه ها) (افرازه شعله) چراغ، افرازه چراغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طواط
تصویر طواط
مرد شجاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواط
تصویر اقواط
جمع قوط، رمه های گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قواطع
تصویر قواطع
پرندگان فرا پرواز، پرندگان مهاجر، جمع قاطع قاطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوام
تصویر قوام
((قِ))
آن چه که کاری یا چیزی به آن قائم باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوام
تصویر قوام
((قَ))
مایه زیست، اصل چیزی، اعتدال، عدل، استواری، استحکام، راستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوام
تصویر قوام
پایداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قوای
تصویر قوای
نیروهای
فرهنگ واژه فارسی سره