جدول جو
جدول جو

معنی قلاط

قلاط
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
تصویری از قلاط
تصویر قلاط
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قلاط

قلاط

قلاط
آماس گند (ورم بیضه)، کوته بالا مرد پارسی تازی گشته کلات (قلعه) کوتاه، قصیر
فرهنگ لغت هوشیار

قلاط

قلاط
قلعه ای است میان قزوین و خلخال. (منتهی الارب) (آنندراج). قلعه ای است بر قلۀ یکی ازکوههای تارم از دیلم، و آن میان قزوین و خلخال واقعاست. این قلعه از صاحب الموت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

قلاط

قلاط
فارسیان آن را به معنی مطلق قلعه استعمال نمایند. (آنندراج) :
زینسان که بیاراست کنون میر قلاطی
آن میر خردمند هواخواه وفادار.
میرمعزی (از آنندراج).
و در فرهنگ، کلات به فتح کاف تازی و فوقانی، دیه یا قریه که بر سر کوه بلند واقع شده و کلاته دیه کوچک و قلعۀ کوچک را گویند، و از اینجا مستفاد میشود که قلاط ظاهراً معرب همین کلات است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خلاط

خلاط
آمیختگی، آمیزش نر و ماده در ستور، شوریدگی آمیزش کردن با کسی
خلاط
فرهنگ لغت هوشیار

سقلاط

سقلاط
لاتینی تازی گشته برابر با ابریشم پرند رز دوخت پرند کبود نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار

قلاج

قلاج
کشش کمان به زور، به زور کشیدن زه کمان، امتداد و مقدار درازی هر دو دست، پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقه وار از دهان بیرون دهند
قلاج
فرهنگ فارسی عمید