جدول جو
جدول جو

معنی قمیا - جستجوی لغت در جدول جو

قمیا
یاسمین است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لمیا
تصویر لمیا
(دخترانه)
زن سیاه و گندمگون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمرا
تصویر قمرا
دارای مهتاب، مهتابی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمیا
تصویر عمیا
کوری، کنایه از نادانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمیا
تصویر لمیا
آنکه در لبش سیاهی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، اشخار، شخار، شخیره، لخج، بلخچ، خشار
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
ترۀ خشک. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلی. رجوع به قلی شود
لغت نامه دهخدا
اقلیمیا است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ ما)
قمّا. کنیز. زن مملوکه. رجوع به قما شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَیْ یا)
رسن از پوست نارجیل چینی. (منتهی الارب). الکنبار الصینی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
اقلیمیا است و آن معدنی و ذهبی و فضی و نحاسی میباشدو بهترین آن معدنی است و از جزیره قبرس می آورند و در داروهای چشم به کار میبرند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
قتیل عمیا، کشته ای که کشندۀ آن معلوم نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قتل عمیا، کشته شد ودانسته نیست که کشنده اش کیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَیْ یا)
شدت خشم و اول آن، سختی از هرچیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- حمیاالکأس، سورت شراب و قوت وی و پیچیدن نشأۀآن در سر. (منتهی الارب). تیزی شراب.
، اول جوانی و نشاط آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
کیسه و همیان زر. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم). همیان. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری) :
تمنای وصال خوبرویان
خیال خواب بر امیا فراغان.
؟ (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 98 ب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
سر کوهان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تندی که بالای مهرۀ پشت است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُمْ می یا)
تثنیۀ قمی. و در اصطلاح محقق فیض در کتاب وافی عبارتند از احمد بن ادریس و محمد بن ابی الصهبان. (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمیط
تصویر قمیط
پاوندشده (پاوند قنداق)، سال درست (تمام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمیا
تصویر عمیا
مونث اعمی زن نابینا، کوری، پوشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدمیا
تصویر قدمیا
اقلیمیا بنگرید به اقلیمیا
فرهنگ لغت هوشیار
از قلی تازی: بلخج زاگ سیاه ریلو شغار شخار اشخار. یا جوهر قلیا. سود سوز آور را گویند که در تداول به نام سود محرق نیز مشهور است و امروزه فقط به نام سود اطلاق می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیه
تصویر قمیه
منگیاگر گروباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیم
تصویر قمیم
تره خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیطا
تصویر قمیطا
پارسی تازی گشته کبیتا گونه ای افروشه (حلوا) کبیتا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
پیراهن، بچه دان، گلاله پیراهن پنبه ای
فرهنگ لغت هوشیار
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تازی گشته از قمیز ترشه شیر از شیر مادیان دریا، چیره بخت، چیره درآببازی
فرهنگ لغت هوشیار
چنین آمده درآنندراج و پارسی دانسته شده غمیز ک پیاله معین آن را ترکی دانسته ترکی ترشه شیر گونه ای نوشاک مستی آور که مغولان مینوشیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
مصغر قمر ماهک شهری در هند که یلنجوج (عودهندی عودقماری) ازآنجاآورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمیطا
تصویر قمیطا
((قُ مَ))
قبیطا. قبیطی، نوعی حلوا که مردم بشرویه آن را حلوا مغزی گویند و از شیره انگور و گاهی از شکر تنها و یا با شیره انگور می سازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیا
تصویر قلیا
((قَ))
شخار، ماده ای که از اشنان گرفته می شود و از آن در صابون سازی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیز
تصویر قمیز
((قَ))
نوعی شیر ترش که به جای مسکر می خورده اند، پیاله، ساغر، جام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیص
تصویر قمیص
((قَ مِ))
پیراهن
فرهنگ فارسی معین