جدول جو
جدول جو

معنی قماش - جستجوی لغت در جدول جو

قماش
پارچۀ نخی، کنایه از نوع، جنس، رخت، متاع و اسباب خانه، خرده ریزه هایی که از روی زمین جمع می کنند
تصویری از قماش
تصویر قماش
فرهنگ فارسی عمید
قماش
(قُ)
جمع واژۀ قمش. (اقرب الموارد). رجوع به قمش شود. متاع از هر جنس و از هر جای. (منتهی الارب) (آنندراج). کالای خانه. (مهذب الاسماء). کالا. (تفلیسی). خردۀ خانه. (مهذب الاسماء).
- قماش البیت، متاع بیت. (اقرب الموارد) ، رخت خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ردی و هیچکاره از هر چیزی. (منتهی الارب) ، مردم فرومایۀ ناکس. (منتهی الارب) (آنندراج). ما علی وجه الارض من فتات الاشیاء حتی یقال لرذاله الناس قماش. (اقرب الموارد). ج، اقمشه. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، جوهر و صفت. (غیاث اللغات از منتخب و کشف و صراح و مؤید و لطایف)
لغت نامه دهخدا
قماش
(قَمْ ما)
کسی که امتعه را می خرد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قماش
رخت و متاع خانه، پارچه نخی را گویند
تصویری از قماش
تصویر قماش
فرهنگ لغت هوشیار
قماش
((قُ))
خرده ریز از هر چیزی، رخت، کالا، اسباب خانه، در فارسی، پارچه، پارچه نخی
تصویری از قماش
تصویر قماش
فرهنگ فارسی معین
قماش
پارچه، کالا، منسوج، سنخ، نوع، اثاث، اسباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قماش
ابزار و پارچه و قماش زینت دنیاست. قماش پارچه نخی است ولی اگر در خواب پارچه ای از پشم ببینید خوب است. قماش نخی غم و اندوه و ابتلاست به خصوص وقتی که پولی در بهای آن پرداخت کرده باشید .
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مقاش
تصویر مقاش
منقاش، موچین، آلت نقاشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جماش
تصویر جماش
فریبنده، شوخ، برای مثال ز شیرین کاری آن نقش جماش / فروبسته دهان و دست نقاش (نظامی۲ - ۱۳۹)، مست، برای مثال فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز / نظر به دردکشان از سر حقارت کرد (حافظ - ۲۷۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قمار
تصویر قمار
هر نوع بازی ای که در آن شرط کنند شخص برنده از کسی که بازی را باخته پول یا چیز دیگر بگیرد، منگ، منگیا،
کنایه از کار خطرناک، ریسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماط
تصویر قماط
قنداق، قسمت ته تفنگ که از چوب ساخته می شود، پارچه ای که کودک شیرخوار را در آن می بندند، قنداقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاش
تصویر قلاش
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلماش
تصویر قلماش
یاوه، هرزه
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
هرچه بکارنیامدنی و دورافکندنی است مانند خار و خلاشه و ریزه های دم مقراض و تیشه و اره. (ناظم الاطباء). آنچه از دم قیچی و تیشه در وقت هرس فضول آید. فضول. افکندنی. خاش و خماش:
که حکیمان جهانند درختان خدای
دگر این خلق همه خار و خسانند و خماش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(حِ)
به معنی مرد باریک ساق و ساق باریک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حمش شود
لغت نامه دهخدا
(قُ)
تبی که در آن مویها استیخ شده و راست گردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ شَ)
قماش. کالا. میدانی در کلمه اثاث مینویسد: قماشۀ خانه چون دیگ و تبر و تاوه و آتش زنه. (السامی فی الاسامی). رجوع به قماش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جماش
تصویر جماش
شوخی، فریبندگی، مستی، آرایش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نی، نیستان ترکی نی مردابی از گیاهان پارسی است غمیش غر و غربیله، ناز خرکی
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از منقاش خار چین خار چینه مو چین گاز آلتی که بوسیله آن موی را از اعضای بدن کنند موچین موچینه
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی تنگ گرد و پهن و گردن کوتاه باندام کاسه پشت که آنرا از سفال یا چوب سازند: (گیرم که ترا اکنون سه خانه کماس است بنویس یکی نامه که چندت همه کاس است)، کاسه چوبین کشکول گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمام
تصویر قمام
مورد اسپرم (آس بری) از گیاهان، جمع قمامه، آخال ها گروه ها مورد
فرهنگ لغت هوشیار
پاوند (قنداق)، ریسمان که باآن دست وپای گوسبندرابندند دزد، پاوند ساز پاوند دوز ریسمانی که بدان دست و پای گوسفند را بندند، پارچه ای که بدان دست و پای کودک را بندند، پارچه عریضی که کودک را بدان پیچند: پس در حال دایه بیامد و او را (کودک را) در قماط پیچید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمار
تصویر قمار
بگرو چیزی باختن، نبرد کردن با هم بگرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قماس
تصویر قماس
غوته خور پاغوش خور پرآبی چاه و کاریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلماش
تصویر قلماش
ترکی هرزه، یاوه، یاوه گوی هرزه بیهوده یاوه نامعقول
فرهنگ لغت هوشیار
پستک ترنجیده، جمع قلاش، پستک های ترنجیده کلاش پارسی است بی نام و ننگ لوند مرد کوچک و پست ترنجیده. پستک ترنجیده. بی نام و ننگ، مفلس تهیدست، بی خیر، مجرد، لوند، حیله باز فریبنده مکار، میخواره باده پرست خراباتی: ساقی بیار جامی در خلوتم برون کش تا در بدر نگردم قلاش و لاابالی (حافظ 324)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قشاش
تصویر قشاش
افتاده تراشه رفتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قماص
تصویر قماص
پریشانی ناآرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماش
تصویر جماش
((جَ مّ))
شوخ، مست، فریبنده، آرایش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلاش
تصویر قلاش
((قَ لّ))
بیکاره، ولگرد، باده پرست، مفلس، حیله گر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمیش
تصویر قمیش
((قَ))
ادا و اطوار، ناز و کرشمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قماط
تصویر قماط
((قِ))
ریسمانی که با آن دست و پای گوسفند را بندند، پارچه عریضی که کودک را بدان پیچند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قمار
تصویر قمار
((قُ))
هر نوع بازی که در آن پولی برده یا باخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلماش
تصویر قلماش
((قَ))
هرزه، بی معنی
فرهنگ فارسی معین