خار آهنی خمدار که بدان شکار ماهی کنند. مأخوذ از قلب به معنی برگردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قلاب شود، زنجیر، حلقۀ زنجیر. (ناظم الاطباء) ، گلی از زر یا سیم یا فلزی دیگر مرصع به جواهر یا ساده که دو سوی روبند زنان را از پشت به هم می پیوست. (یادداشت مؤلف) ، قبضه و دسته، قلاب نر و ماده (ناظم الاطباء) ، و آن نوعی است از تکمه، سرخواره. (ناظم الاطباء)
خار آهنی خمدار که بدان شکار ماهی کنند. مأخوذ از قلب به معنی برگردانیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قلاب شود، زنجیر، حلقۀ زنجیر. (ناظم الاطباء) ، گلی از زر یا سیم یا فلزی دیگر مرصع به جواهر یا ساده که دو سوی روبند زنان را از پشت به هم می پیوست. (یادداشت مؤلف) ، قبضه و دسته، قلاب نر و ماده (ناظم الاطباء) ، و آن نوعی است از تکمه، سرخواره. (ناظم الاطباء)
در هم آمیختن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) : لابسه ملابسه، مخالطه کرد آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دانستن آنچه در باطن کسی است. (منتهی الارب) (آنندراج). شناختن باطن کسی. (از ناظم الاطباء). شناختن باطن کسی و آن لازمۀ مخالطه است. (از اقرب الموارد) ، مزاوله. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
در هم آمیختن کار. (منتهی الارب) (آنندراج) : لابسه ملابسه، مخالطه کرد آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دانستن آنچه در باطن کسی است. (منتهی الارب) (آنندراج). شناختن باطن کسی. (از ناظم الاطباء). شناختن باطن کسی و آن لازمۀ مخالطه است. (از اقرب الموارد) ، مزاوله. (از اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادۀ قبل شود
ملابسه و ملابست در فارسی: در هم آمیختن کار گمراه کردن، درو ندانی پی بردن به درون، به گردن گرفتن در هم آمیختن امور مشتبه کردن، بعهده گرفتن: (چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری بمن بر آمد) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 5)
ملابسه و ملابست در فارسی: در هم آمیختن کار گمراه کردن، درو ندانی پی بردن به درون، به گردن گرفتن در هم آمیختن امور مشتبه کردن، بعهده گرفتن: (چون در ملابست و ممارست این فن روزگاری بمن بر آمد) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 5)