معنی قلنبه قلنبه((قُ لُ بِ)) هر چیز گرد و گلوله مانند که درشت و ناهموار باشد، جملات و عبارات مشکل و پیچیده که کسی برای اظهار فضل بیان می کند، غلمبه تصویر قلنبه فرهنگ فارسی معین
قلنبه قلنبه قلمبه، دور از فهم، دشوار مثلاً حرف های قلمبه، برجسته و برآمده، زیاد مثلاً پول قلمبه فرهنگ فارسی عمید
قلنبه قلنبه درشت. ناهنجار. نتراشیده و نخراشیده. قلمبه. - قلنبه سلمبه، غلنبه سلنبه: کلمات قلنبه سلمبه. - قلنبه گو، غلنبه گو. آنکه کلمات درشت و نامأنوس بکار برد. - قلنبه گویی، غلنبه گویی. عمل قلنبه گو. رجوع به غلمبه و غلنبه شود لغت نامه دهخدا
قلمبه قلمبه دور از فهم، دشوار مثلاً حرف های قلمبه، برجسته و برآمده، زیاد مثلاً پول قلمبه فرهنگ فارسی عمید
جلنبه جلنبه چوبی که جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، چوب گازران، کدینه، کوبین، کدنگ فرهنگ فارسی عمید
قلابه قلابه نشپیل آهنی خمدارکه بدان ماهی شکارکنند برگرفته از (قلب) به آرش برگردانیدن فرهنگ لغت هوشیار
قلمبه قلمبه پارسی ترکی گشته کلنبه برجسته ورآمده، درشت، پیچیده سخن پیچیده برجسته و برآمده، درشت و برآمده، درشت خشن، سخن مغلق و نامستعمل فرهنگ لغت هوشیار