جدول جو
جدول جو

معنی قلقل - جستجوی لغت در جدول جو

قلقل
نادرست نویسی غلغل پارسی است جوشیدن آوای جوشیدن، آوای می که از گلوی تنگ برآید چست فرز: مرد، بازیگر اسپ اناردشتی، چشم خروس
فرهنگ لغت هوشیار
قلقل
((قُ قُ یا قِ قِ))
مرد چست سبکروح و ظریف
تصویری از قلقل
تصویر قلقل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلقلک
تصویر قلقلک
غلغلک، عمل تحریک ماهیچه های بدن به وسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر به طوری که موجب خنده شود، پخپخو، پخلوچه، پخلیچه، غلغج، غلمچ، غلغلیچ
قلقلک دادن: قلقلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلقلی
تصویر قلقلی
کوفته قلقلی، مدور و خرد
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی غلغلک گیج گیجی (گویش گیلکی) نادرست نویسی غلغلک گونه ای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقلی
تصویر قلقلی
((قِ قِ))
گرد، مدور (به زبان کودکان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تقلقل
تصویر تقلقل
جنبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلقل
تصویر تقلقل
جنبیدن، سبک شتافتن، در شهرها آمد و رفت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلقل
تصویر سلقل
ترکی دست چپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلال
تصویر قلال
قله ها، بلندترین نقاط، سر کوه ها، سبوها، کوزه ها، کوزه های بزرگ یا کوچک، جمع واژۀ قله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقل
تصویر قرقل
جامه بی آستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قزقل
تصویر قزقل
ک غژغل ک زاغ کبود (گویش گیلکی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقی
تصویر قلقی
گردن آویز
فرهنگ لغت هوشیار
خارش دادن بعض اعضای بدن به طوری که صاحب آن اعضا سخت به خنده درآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلقال
تصویر قلقال
جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
کم و اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلال
تصویر قلال
چوب و ادیج داربست مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاقل
تصویر قلاقل
قلال اندک قلقلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنقل
تصویر قنقل
پیمانه بزرگ، نام افسرخسرو (تاج کسری) ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقل
تصویر قوقل
کبک نر، سنگخوار از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قل قل
تصویر قل قل
((قُ. قُ))
غل غل، جوش، صدای ترکیدن حباب های مایع جوشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
((قَ))
کم، اندک، نادر، کمیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلیل
تصویر قلیل
کم، اندک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلق
تصویر قلق
بی آرامی، اضطراب، ترس و لرز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلل
تصویر قلل
جمع قله، چکادها شخ ها جمع قله
فرهنگ لغت هوشیار
ناآرامی دلهره تاس تاسه تالواسه، جنبیدن ناآرام تاسیده ناآرامی دلهره تاس تاسه تالواسه، جنبیدن ترکی ویژگی، سرشت، خوی بی آرام شدن، بی آرامی بیقراری اضطراب آشفتگی پریشانی: و از برای تسکین قلق و اضطراب خانزاده... مرد بی آرام. قلق. خلق خاص خوی مخصوص: بد قلق. یا قلق اسب. عادت و خوی اسب. یا قلق تفنگ. وضع خاص تفنگ (تپانچه) لم تفنگ (تپانچه)، توضیح گاه باشد که تفنگ یا تپانچه در هدف گیری کمی براست چپ بالا یا پایین زند و رفع این نقیصه نمی شود مگر آنکه تیر انداز قلق سلاح را به دست آورد و به هنگام تیر اندازی آن فاصله را حساب نمایند آنگاه تیر را پرتاب کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلق
تصویر قلق
((قَ لَ))
بی آرامی، پریشانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلق
تصویر قلق
((قِ لِ))
عادت مخصوص، خوی خاص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلل
تصویر قلل
((قُ لَ))
جمع قله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلق
تصویر قلق
((قَ لِ))
بی آرام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلق
تصویر قلق
((قُ لُ))
رشوه، باج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلق
تصویر قلق
خلق و خوی، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلق
تصویر قلق
کارمزد، انعام، پولی که مامور دولت از کسی در برابر انجام دادن کاری می گیرد، رشوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلل
تصویر قلل
قله ها، بلندترین نقطات، در علم زمین شناسی سر کوه ها، سبوها، کوزه ها، کوزه های بزرگ یا کوچک، جمع واژۀ قله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلقلک دادن
تصویر قلقلک دادن
عمل تحریک ماهیچه های بدن به وسیلۀ انگشت یا وسیلۀ دیگر به طوری که موجب خنده شود
فرهنگ فارسی عمید