جدول جو
جدول جو

معنی تقلقل

تقلقل
جنبیدن، سبک شتافتن، در شهرها آمد و رفت کردن
تصویری از تقلقل
تصویر تقلقل
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تقلقل

تقلقل

تقلقل
جنبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، گردیدن در شهرها. (از اقرب الموارد) ، بیقراری و اندوه، آواز کردن صراحی. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

تقلیل

تقلیل
اندک کردن و به اندکی فانمودن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). اندک کردن. (دهار). اندک گردانیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). کم کردن و کم نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کم کردگی و کم شدگی و کمی و قلت. (ناظم الاطباء) ، کم قرار دادن چیزی را در نزد کسی یا آنکه کم تصور کردن چیزی را اگرچه کم نبود. (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قلله ُ فی عینه، ای اراه ایاه قلیلاً. (منتهی الارب) ، نزد قاریان بمعنی اماله است. (از کشاف اصطلاحات الفنون).
- برتقلیل، دست کم. حداقل. لااقل:
وانگهی قال قال حدثنا
گفته ای صدهزار بر تقلیل.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

قلقل

قلقل
نادرست نویسی غلغل پارسی است جوشیدن آوای جوشیدن، آوای می که از گلوی تنگ برآید چست فرز: مرد، بازیگر اسپ اناردشتی، چشم خروس
فرهنگ لغت هوشیار