جدول جو
جدول جو

معنی قلاش - جستجوی لغت در جدول جو

قلاش
بیکاره، ولگرد، مفلس، بی چیز، برای مثال کمال نفس خردمند نیک بخت آن است / که سرگران نکند بر قلندر قلاش (سعدی۲ - ۴۶۳)، رند، برای مثال سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو / دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین (سنائی۲ - ۶۳۷)، حیله گر
تصویری از قلاش
تصویر قلاش
فرهنگ فارسی عمید
قلاش
(قَلْ لا)
زیرک حیله گر. این کلمه فارسی است زیرا در کلام عرب شین پس از لام وجود ندارد. (اقرب الموارد). مردم بی نام و ننگ و لوند و بی چیز و مفلس و ازکائنات مجرد را گویند. (برهان) (آنندراج). مکار و میخواره و باده پرست و خراباتی و مقیم در میکده. (ناظم الاطباء). دزی (ج 2 ص 395) نویسد: قلاش فارسی به معنی حیله گر و مزور. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
سرّ قلاشان ندانی راه قلاشان مرو
دیدۀ بینا نداری راه درویشان مبین.
سنائی.
نیست قلاشی چو تو و نیست ناپاکی چو من
عاشق ناپاک باید دلبر قلاش را.
عبدالواسع جبلی.
بهره ورند از سخات اهل صلاح و فساد
زاهد و عابد چنانک مفلس و قلاش و رند.
سوزنی.
حرام زاده سر و شوخ چشمم و قلاش
فسادپیشه و محراب کوبم و دکاک.
سوزنی.
یک باره شوخ دیده و بی شرم گشته ایم
پس نام کرده خود راقلاش شوخ و شنگ.
سوزنی.
درد در کاسه کن که قلاشم
دست بر کیسه نه که طرارم.
عمادی شهریاری.
پنج قلاشیم در بیغوله ای
با حریفی که ربابی خوش زند.
انوری.
کمال خط خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر و قلاش.
سعدی.
ساقی بیار جامی وز خلوتم برون کش
تا دربه در بگردم قلاش ولاابالی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
قلاش
(قَ)
پستک ترنجیده. (منتهی الارب) (آنندراج). الصغیر المنقبض. (اقرب الموارد از ابن عباد)
لغت نامه دهخدا
قلاش
پستک ترنجیده، جمع قلاش، پستک های ترنجیده کلاش پارسی است بی نام و ننگ لوند مرد کوچک و پست ترنجیده. پستک ترنجیده. بی نام و ننگ، مفلس تهیدست، بی خیر، مجرد، لوند، حیله باز فریبنده مکار، میخواره باده پرست خراباتی: ساقی بیار جامی در خلوتم برون کش تا در بدر نگردم قلاش و لاابالی (حافظ 324)
فرهنگ لغت هوشیار
قلاش
((قَ لّ))
بیکاره، ولگرد، باده پرست، مفلس، حیله گر
تصویری از قلاش
تصویر قلاش
فرهنگ فارسی معین
قلاش
رند، عیار، لاابالی، دغل، کلاش، خراباتی، شرابخواره، می خواره، بی نوا، تهیدست، مفلس، یک لاقبا، افسونگر، افسون ساز، لوند، حیله گر، حیله باز، محیل، تنها، مجرد، منفرد
متضاد: صالح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قلاش
خراشیدن، نیمه شدن ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بلاش
تصویر بلاش
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند کوچک یزگرد دوم پادشاه ساسانی و نوزدهمین پادشاه ساسانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پلاش
تصویر پلاش
(پسرانه)
بلاش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قلاع
تصویر قلاع
قلعه ها، پناهگاهایی که بر فراز کوه یا جاهای بلند ساخته شود، حصن ها، حصار بلندها، دژها، دزها، جمع واژۀ قلعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلان
تصویر قلان
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاب
تصویر قلاب
آلت فلزی سرکج و نوک تیز مانند چنگک ماهیگیری، چنگک، کجک، آکج
قلاب کمر: قلاب کمربند، حلقه یا سگک متصل به کمربند که کمربند با آن بسته می شود، گل کمربند
قلاب گرفتن: دو دست را در جلو به هم متصل کردن به طوری که کسی بتواند پا در آن بگذارد و بالا برود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاط
تصویر قلاط
کلات، ده یا قلعه که بر روی کوه ساخته شده باشد، قلعه، پناهگاهی که بر فراز کوه یا جای بلند ساخته شود، ملاذ، پشلنگ، دیز، اورا، حصن، ابناخون، دژ، دز، رخّ، دیزه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلال
تصویر قلال
قله ها، بلندترین نقاط، سر کوه ها، سبوها، کوزه ها، کوزه های بزرگ یا کوچک، جمع واژۀ قله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاش
تصویر الاش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلوش، مرس، قزل آغاجغ، قزل آغاج، آلش، قزل گز، الش، آلاش، راج، چلر، چهلر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاب
تصویر قلاب
برگرداننده، دگرگون کننده، گرداننده از سره به ناسره، آنکه پول قلب سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قماش
تصویر قماش
پارچۀ نخی، کنایه از نوع، جنس، رخت، متاع و اسباب خانه، خرده ریزه هایی که از روی زمین جمع می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلاش
تصویر خلاش
زمین دارای خاک اسیدی و بقایای گیاهی فراوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
جدوجهد برای به دست آوردن چیزی، سعی، کوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلماش
تصویر قلماش
یاوه، هرزه
یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاج
تصویر قلاج
کشش کمان به زور، به زور کشیدن زه کمان، امتداد و مقدار درازی هر دو دست، پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقه وار از دهان بیرون دهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کلاش
تصویر کلاش
قلاش، بیکار، ولگرد، مفتخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلاش
تصویر آلاش
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، قزل آغاج، قزل گز، قزل آغاجغ، راج، آلوش، چهلر، چلر، الش، آلش، مرس، الاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلاشی
تصویر قلاشی
رندی، حیله گری، عیاری، برای مثال گرچه قومی را صلاح و نیک نامی ظاهر است / ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه ایم (سعدی۲ - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(قَ شَ)
کوتاهی و کوچکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
حرفۀ قلاش. عمل قلاش:
با دل گفتم که ای همه قلاشی
چونی و چگونه ای کجامی باشی.
انوری.
بعون اللّه نه ای مشهور و معروف
چو عوانان به قلاشی و رندی.
سوزنی.
برخیز تا یکسو نهیم این دلق ازرق فام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوی نام را.
سعدی (کلیات چ فروغی، طیبات ص 523)
لغت نامه دهخدا
میخوارگی باده پرستی، عیاری: دزدی و قلاشی و تن پروری پشت سر هم اندازی و هوچی گری. (بهار 150: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلاش
تصویر بلاش
بی جهت، بی سبب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش سعی جد و جهد جهت بدست آوردن چیزی. سعی و جستجو، کوشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاش
تصویر الاش
راش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاشی
تصویر قلاشی
((قَلّ))
میخوارگی، باده پرستی، عیاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلاب
تصویر قلاب
چنگک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلاش
تصویر تلاش
کوشش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قلاع
تصویر قلاع
دژها
فرهنگ واژه فارسی سره
پیاله ی چوبی که برای برداشتن ماست از تغار به کار آید، فرد
فرهنگ گویش مازندرانی