- قفاح
- برسرزدن
معنی قفاح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سیب
خونریز، بسیار بخشنده، سخنور
بسیار بخشنده
قدح ها، تیرهای بی پیکان، جمع واژۀ قدح
آب خالص و پاکیزه، زمینی که در آن آب و درخت نباشد
بسیار ریزنده، خون ریز، بسیار بخشنده، فصیح و سخنور
سیب، میوه ای تقریباً گرد با پوست زرد، قرمز یا سبز، گوشت سفید، خوشبو و خوش طعم که چند نوع است، درختی از تیرۀ گل سرخیان، دارای برگ های بیضی و دندانه دار که شکوفه های سفید و صورتی دارد
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
صفح ها، رو بر گرداندن ها، اعراض کردن ها، کناره های هر چیزی، جانب ها، کنارها و پهلوهای شخص، رخسارها، پهنای شمشیرها، جمع واژۀ صفح
مردم گیا، گیاهی به بلندی یک متر با گل های سفید، برگ های شبیه برگ انجیر، میوۀ سرخ رنگ و به قدر زیتون و ریشه ای شبیه پیکر انسان، سگ کن، مردم گیاه، استرنگ، یبروح الصّنم
قفرها، بیابانهای بی آب و علف که در آن حیوان وجود نداشته باشد، جمع واژۀ قفر
شکوفه هر گیاهی
زشت گردیدن، جمع قبیح، زشت ها زشتان جمع قبیح و قبیحه
کاسه ساز کاسه فروش، غنچه غنچه گل، جمع قدح، تیر های کمان، تیر های منگ (قمار) جمع قدح تیرهای پیکان نا نهاده تیرهای قمار
ناب بی آلایش بی آک
آب صاف پاکیزه بی آمیختگی چیزی
خشک و سخت
دیگ افزارفروش دارچین فروش شیرسوز ازبیماری های دام، گمه ازگیاهان
نشان و پی
دزدتردست چسباندست
کژ دست و پایی ازبیماری های ستور
بزکوهی ازجانوران
دستوانه هنگام جنگ به دست کنند دستکش آهنی، دستکش پنبه ای
نان بی خورش، جمع قفر، بیابان ها جمع قفر بیابانها
کلون کلندر
سابیزک مهر گیاه، دستنبو از گیاهان، باراسترنگ (یبروح) مهر گیاه، بار درخت مهر گیاه. یا بیخ لفاح. مهر گیاه. یا لفاح بری. مهر گیاه، دستنبو
قفل ساز، قفل گر
قدح ساز، کاسه گر
زنا کردن، خون ریزی
پشت گردن، پس سر، پس، دنبال، پشت سر
قفا خوردن: پس گردنی خوردن
قفا زدن: پس گردنی زدن
قفا خوردن: پس گردنی خوردن
قفا زدن: پس گردنی زدن