معنی قباح - فرهنگ لغت هوشیار
معنی قباح
- قباح
- زشت گردیدن، جمع قبیح، زشت ها زشتان جمع قبیح و قبیحه
تصویر قباح
فرهنگ لغت هوشیار
واژههای مرتبط با قباح
قباح
- قباح
- جَمعِ واژۀ قبیح و قبیحه. (ناظم الاطباء). زشتیها
لغت نامه دهخدا
قباح
- قباح
- پیوندجای ساق و ران. (منتهی الارب). قبیح. رجوع به قبیح شود
لغت نامه دهخدا
قباد
- قباد
- سرور، گرامی، شاه محبوب، پدر کیکاوس از پادشاهان کیانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام پسر کاوه آهنگر
فرهنگ نامهای ایرانی
رباح
- رباح
- بزغاله، گربه پدرام، بچه شتر بچه گاو، جمع ربح، سودها فروختن، سود خواری کپی نر، بزغاله، شترک لاغر
فرهنگ لغت هوشیار