جدول جو
جدول جو

معنی قصوب - جستجوی لغت در جدول جو

قصوب
(قَ)
گوسپند که پشم وی برند. (منتهی الارب). من الغنم، التی تجزها. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
قصوب
(رَ بَ)
قصب. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اصوب
تصویر اصوب
صواب تر، راست تر، درست تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصوا
تصویر قصوا
دورترین، دور، بالاترین، بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلوب
تصویر قلوب
قلب ها، دل ها، میانها، وسط ها، جمع واژۀ قلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
آنچه به راستی و درستی آن حکم داده شده، تصویب شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
کسی که گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصور
تصویر قصور
از کاری بازایستادن، واگذاشتن کاری از روی عجز و درماندگی، کوتاهی کردن
جمع واژۀ قصر، کاخها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یصوب
تصویر یصوب
تند رود، پر آب، ابر، تند رو رهوار: اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصوب
تصویر وصوب
پایستن، ایستادگی در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
تصویب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لصوب
تصویر لصوب
جمع لصب، خرد شکاف ها تنگه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنوب
تصویر قنوب
جمع قنب، غنچه ها نیام های شکوفه خوررفت فرورفتن خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطوب
تصویر قطوب
ترشرویی ترشرو و رمن (قطب) میخان، سالاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلوب
تصویر قلوب
جمع قلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
برنده گوشت و روده و مانند آن، گوشت فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصود
تصویر قصود
مغزپر آهنگ درست (آهنگ قصد) صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصور
تصویر قصور
باز ایستادن و فروماندن و عاجز گردیدن، کوتاه آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اقصی دور کرانه دور مونث اقصی. یا غایت قصوی. دورترین غایت مقصود نهایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبوب
تصویر قبوب
بانگ دشمنی، پژمردگی ترنجیدگی، خشک شدن خم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصوب
تصویر عصوب
سبکسرین زن، زشت روی زن، چرکناکی دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصوب
تصویر تصوب
فرو شدنفرود آمدنبنشیب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
نیک تر، صواب تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصوف
تصویر قصوف
باده گساری خوشگذرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قصود
تصویر قصود
((قُ))
صحت عزیمت باشد بر طلب حقیقت مقصود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلوب
تصویر قلوب
((قُ))
جمع قلب، دل ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
گوشت فروش، کسی که چهارپایان (گاو و گوسفند و..) را ذبح می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
((قَ صّ))
نای زن، کسی که در نای می دمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصور
تصویر قصور
کوتاهی کردن، از کاری باز ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصور
تصویر قصور
((قُ))
ج. قصر، کاخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصوب
تصویر تصوب
((تَ صَ وُّ))
فرو شدن، فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
((مُ صَ وَّ))
تصویب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قصور
تصویر قصور
کوتاهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مصوب
تصویر مصوب
برنهاده
فرهنگ واژه فارسی سره