جدول جو
جدول جو

معنی قصاب

قصاب
گوشت فروش، کسی که چهارپایان (گاو و گوسفند و..) را ذبح می کند
تصویری از قصاب
تصویر قصاب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قصاب

قصاب

قصاب
بندهای آب و پشته ها که در پای دیوار سازند تا آب جمع نشود و اطراف دیوار نیفتد و ویران نگردد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، دیار. (اقرب الموارد). سرایها. (منتهی الارب). یکی ِ آن قَصَبه است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قصبه شود
لغت نامه دهخدا

قصاب

قصاب
جَمعِ واژۀ قاصب. (اقرب الموارد). رجوع به قاصب شود
لغت نامه دهخدا

قصاب

قصاب
نای زن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). زمار. (اقرب الموارد). نی نواز. (منتهی الارب). نفخ کننده در نی. (اقرب الموارد) ، شترکش. (منتهی الارب). جَزّار. (اقرب الموارد) ، برندۀ گوشت و روده و مانند آن. (منتهی الارب). گوشت فروش. (مهذب الاسماء) :
قصاب چه آری ز پی کشتن ماهی
خود کشته شودماهی بی حربۀ قصاب.
خاقانی.
هستی خاقانی است غارت عشق ای دریغ
هرچه شبان پرورید روزی قصاب شد.
خاقانی.
آن کسان کآسمانْش میخوانند
نام قصاب بر شبان بستند.
خاقانی.
به تندی گفتم ای بخت بلندم
نه تو قصابی و من گوسپندم ؟
نظامی.
چو قصاب از غضب خونی نشانی
چو نفاط از بروت آتش فشانی.
نظامی.
سعدیا گوسفند قربانی
به که نالد ز دست قصابش ؟
سعدی.
به تمنای گوشت مردن به
که تقاضای زشت قصابان.
سعدی.
توانگر از نشاط فربهی در خود نمیگنجد
از این غافل که هم پهلوی چرب اوست قصابش.
صائب
لغت نامه دهخدا

قصاب

قصاب
ده کوچکی است از دهستان جم بخش کنگان شهرستان بوشهر در 62500 گزی خاور کنگان و جنوب راه مالرو کنگان به اشکنان. سکنۀ آن 16 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

قصاب

قصاب
حسن بن عبدالله از محدثان است. وی از نافعبن عمرو روایت کند و از او وکیع بن جراح روایت دارد. (لباب الانساب). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
محمدسلیم بن انیس دمشقی. از ادیبان قرن چهاردهم هجری است. او راست: نشاءه الصیا و نسمه الصبا، و این دیوان شعری است که آن را بر پنج باب مرتب ساخته و در دمشق به سال 1298 هجری قمری در 160 صفحه طبع شده است. (معجم المطبوعات ج 2 ستون 1515)
لغت نامه دهخدا

قصاب

قصاب
قَصّاب است که در ضرورت شعری مخفف آمده است:
گوسفندان که بروننداز حساب
زَانبهیشان کی بترسد آن قصاب ؟
مولوی.
رجوع به قَصّاب شود
لغت نامه دهخدا